تمرین

The World Needs more Posetive People

تمرین

The World Needs more Posetive People

سلام خوش آمدید

۳۸ مطلب با موضوع «خودشناسی» ثبت شده است

آدم ها ذاتا موفق شدن را دوست دارند، آنها تلاش می کنند هر روز راه های رسیدن به موفقیت را بیازمایند و قله های پیروزی را فتح کنند.

اگر دوست دارید بدانید استراتژی افراد موفق چیست با خواندنی ها همراه شوید تا 10 استراتژی افراد موفق را با شما در میان بگذاریم:

 

۱ – بهانه نیاورده اند

همه ما دو صدا داریم. یک صدایی که به شما می گوید سخت تلاش کنیم، روی کار کنونی مان تمرکز کنیم و قبل از اینکه به سراغ کار بعدی برویم اول این را تمام کنیم. یک صدای دیگر هم داریم که به ما می گوید دست کشیده، استراحت کنیم، تلویزیون نگاه کنیم یا در اینترنت بچرخیم. ما در زندگی قربانی ناعدالتی هستیم، ممکن است ترفیعی باشد که شایسته آن هستیم ولی به ما نمی دهند. هر چه و در هر موقعیتی هم که باشیم زمان هایی هم اتفاق می افتد که با ما با بی عدالتی رفتار می شود. ممکن است برای خودمان دلسوزی کنیم و یا همه اینها را فراموش کرده، به جلو برویم و از آن فقط بعنوان یک محرک یا انگیزه دهنده استفاده کنیم. نلسون ماندلا می توانست به زندان افتادن خود را بهانه ای کند برای مغلوب شدن دربرابر عصبانیت خود. اما درعوض از آن به عنوان فرصتی برای مطالعه، رشد، یادگیری و در انتها آزادی همه استفاده کرد. به بهانه هایتان گوش دهید. درک کنید که چرا این بهانه ها را دارید و بعد فکر کنید که چطور می توانید از آنها در جهت خوب استفاده کنید.

  • آدم

فیل از شیر پرسید چرا همیشه غرش میکنی؟

شیر:باید همه بدانند من سلطانم.

خرگوش این مکالمه راشنید.پس روزی بالای تپه رفت وخواست غرش کند.اما صدای نازکی مثل جیک جیک جوجه از حنجره اش بیرون آمد.روباه صدایش راشنید اورا پیدا کرد وخورد.

نکته:در بازار اگر چیزی برای عرضه ندارید بهتر است خاموش باشید.

جک ولش مدیر عامل جنرال الکتریک به گفتن این جمله شهرت داشت:"اگر موقعیت رقابتی ندارید رقابت نکنید.

فلسفه او این نبود که جنرال الکتریک در هربازاری فعالیت کند باید شماره یک یا دو باشد،در غیر این صورت بازار را ترک کند.

آیا در بازار خود شماره یک یا دو هستید؟

 آیا می توانید باشید؟

برنامه اتان برای رسیدن به موقعیت دربازار چیست؟

کدام بخش از کارتان ویژه و بهتر از دیگران است؟

از کتاب عامل تغییر باش نه معلول تقدیر


  • آدم

از یه جایی، یه جوری باید شروع کرد


پس چقدر خوبه اون یه جا 

همین امروز باشه 

و اون یه جورم با انرژی من و شما باشه

هر چقدر بشینیم و منتظر یه روز خوب باشیم ، نمیاد که نمیاد

فقط هر روز من و شما فرسوده تر می شیم 

و خسته تر

ولی همین امروز 

واسه تغییر یک عمر کافیه، 

کار های زیادی می تونی 

برای تغییر امروز و یک عمر آتی انجام بدی

امروز 

بیشتر بخند

با خودت مهربون باش

نعمت های خدا رو بیشتر ببین

به زمین و زمان عشق بده

با همه مهربون تر باش

سختی ها رو هم نعمت خدا ببین

نفس های عمیق بکش 

و بگو می خوام عالی باشم

می خوام در برابر مسائل 

و سختی ها قد خم نکنم

می خوام فرمانروای زندگیم باشم


به تک تک تون قول می دم که 

بعد از چند وقت می فهمید 

که چقدر داشتید کم از زندگی لذت می بردید


زندگی جدیدتون رو بهتون تبریک می گم

شما بی نظیرید، 

شما پر انرژی و قدرتمند هستید


شما با تغییر افکارتون 

می تونید لحظات زیبایی رو پدید بیارید 

و این گونه 

زندگی شیرین می شود.


  • آدم

نمی‌توانی همه چیز را کنترل کنی. گاهی فقط باید آرام باشی و ایمان داشته باشی که همه چیز درست خواهد شد. آرام بگیر ، و بگذار زندگی، خودش اتفاق بیفتد.

Telegram.me/tamrinn

  • آدم

https://telegram.me/tamrinn

زغال های خاموش را

کنار زغال های روشن میگذارند

تا روشن شود

چون همنشینی اثر دارد


ما هم مثل همان زغال های خاموشیم

اگر کنار افرادی بنشینیم

که روشنند

که گرما و حرارتی دارند... ما هم به طبع آن ها

نور و حرارت و گرما پیدا میکنیم.


پس آدمی انتخاب کنید

که بشما انرژی ببخشد!

شکسپیر میگوید :

وقتی میتوانستم صحبت کنم ، گفتند: گوش کن...

وقتی میتوانستم بازی کنم ، مرا کار کردن آموختند ...

وقتی کاری پیدا کردم ، ازدواج کردم …

وقتی ازدواج کردم ، بچه ها آمدند …

وقتی آنها را درک کردم ، مرا ترک کردند.!!

وقتی یاد گرفتم چگونه زندگی کنم ، زندگی تمام شد...

                                                            زیبا زندگی کنید   

  • آدم

ما یکی از نخستین خانواده‌ هایی در شهرمان بودیم که صاحب تلفن شدیم. آن موقع من 9-8 ساله بودم. یادم می‌آید که قاب برّاقی داشت و به دیوار نصب شده بود و گوشی‌اش به پهلوی قاب آویزان بود. من قدّم به تلفن نمی‌رسید اما همیشه وقتی مادرم با تلفن صحبت می‌کرد با شیفتگی به حرف‌هایش گوش می‌کردم.

بعد من پی بردم که یک جایی در داخل آن دستگاه، یک آدم شگفت‌انگیزی زندگی می‌کند به نام «اطلاعات لطفاً» که همه چیز را در مورد همه‌کس می‌داند. او شماره تلفن و نشانی همه را بلد بود.

نخستین تجربۀ شخصی من با «اطلاعات لطفاً» روزی بود که مادرم به خانۀ همسایه‌مان رفته بود. من در زیرزمین خانه با ابزارهای جعبه ابزارمان بازی می‌کردم که ناگهان با چکش بر روی انگشتم زدم. درد وحشتناکی داشت اما گریه فایده نداشت چون کسی در خانه نبود که با من همدردی کند.

انگشتم را در دهانم می‌مکیدم و دور خانه راه می‌رفتم که ناگهان چشمم به تلفن افتاد. به سرعت یک چهارپایه از آشپزخانه آوردم و زیر تلفن گذاشتم و روی آن رفتم و گوشی را برداشتم و نزدیک گوشم بردم. و توی گوشی گفتم «اطلاعات لطفاً» چند ثانیه بعد صدایی در گوشم پیچید:

  • آدم

فردی سه عدد پرتقال خرید .
اولی را پوست کند ، خراب بود .
دومی را پوست کند ،خراب بود .
لامپ را خاموش کرد و سومی را خورد .

گاهی باید خودمان را به ندیدن و نفهمیدن بزنیم
تا بتوانیم زندگی کنیم.

  • آدم

ﮔﺮ ﺩﺭ ﻃﻠﺐ ﮔﻮﻫﺮ ﮐﺎﻧﯽ، ﮐﺎﻧﯽ 

 ﮔﺮ ﺩﺭ ﻫﻮﺱ ﻟﻘﻤﻪ ﻧﺎﻧﯽ، ﻧﺎﻧﯽ

 ﺍﯾﻦ ﻧﮑﺘﻪ ﺭﻣﺰ ﺍﮔﺮ ﺑﺪﺍﻧﯽ، ﺩﺍﻧﯽ 

 ﻫﺮ ﭼﯿﺰ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺟﺴﺘﻦ ﺁﻧﯽ، ﺁﻧﯽ

سلطان ولد، این اندیشه را در معارف خود با چند تمثیل بیان کرده است. به اعتقاد او، در آدمی دو صفت زمینی و آسمانی هست، هر صفت که بر او غالب شود، او را بدان صفت خوانند. اگر از اصل پاکان باشد، در طلب پاکی خواهد رفت و اگر از خاکیان باشد، خاک را جوید. و طرفه آنکه، صفت هر کس را در ترازوی خواسته‌اش سنجند. وی برای تقویت گفتار خود، حکایتی تمثیلی آورده است ازین قرار:
گرگی و آهویی با هم جفت شدند و ازیشان بچه‌ای پیدا شد. از مفتی‌یی پرسیدند که این را گرگ گیریم یا آهو؟ نامش چه نهیم؟ فتوی داد: دسته گیاه و استخوانها پیش این بچه نهید، اگر میل به استخوان کند، گرگ است. و اگر میل بدان گیاه کند و خوردن آن، آهو باشد.
سپس می‌افزاید:
همچنان حق تعالی آن جهان و این جهان و آسمان را با زمین آمیخت و جفت کرد. ما که بچگان این دوییم، اگر میل به علم کنیم، آسمانی باشیم. و اگر میل به خواب خور و نعم و ملبوسات این جهانی کنیم، زمینی باشیم.
این نکته رمز اگر بدانی، دانی
هر چیز که در جُستن آنی، آنی
..
رقصان شو ای قراضه کز اصل اصل کانی
جویای هرچه هستی، می‌دان که عین آنی
(معارف سلطان ولد، ص ۱۵۱ ـ ۱۵۳)
عطار گوید:
اگر تو پرّ و بال دنیی و عقبی بیندازی
خطابت آید از پیشان که هرچ آن جُستی، آنی تو
(دیوان، ص ۵۶۶)
  • آدم

زندگی امروز ما نتیجه ی انتخاب های آگاهانه یا نا آگاهانه ی گذشته ی ماست و انتخاب های امروز ، آینده ی ما را میسازند 

پس همواره شادی و خوشبختی را انتخاب کنیم و تکرار کنیم :


"من همیشه شادی و خوشبختی را انتخاب میکنم " 

 

"اگر دیگران توانستند پس من هم می توانم " 


"من هرگز دست از رویا هایم نمی کشم و مغلوب ترس و نا امیدی نخواهم شد چون نیروی درون من بر تر از تمام ترسها و مشکلات است"


"من شکست هایم را به پلکان ترقی تبدیل می کنم و به ماوراء شکستهای خود صعود خواهم کرد 

 موفقیت و شادکامی از آن من است چرا که هرگز نا امیدی و اندیشه ی نرسیدن را به ذهن خویش راه نمی دهم "


https://telegram.me/tamrinn

  • آدم


پیر مردی فرزانه که تقریبا تمام عمر خود را با درستی و پاکی زندگی کرده بود به خاطر بعضی اعمال ناشایست که در طول حیات خود در زمین مرتکب شده بود باید دوره ای کوتا ه را در جهنم سپری می کرد 

او با ورود به جهنم از آنچه که در آنجا می دید شگفت زده شد .وسایل مدرن هوای خوب و خیابانهای پر از درخت و همه جا میز های پر از غذا به چشم می خورد .

اما آدمها در جهنم به شدت گرسنه و لاغر بودند همه به نطر ترسناک می آمدند و این با وجود آن همه نعمت و امکانات عجیب می نمود 


او هنگامی که سر میز غذا نشست متوجه موضوع شد . تمام چنگال ها 180 سانتیمتر درازا داشتند و قانون چهنم این بود که هر کس باید غذا ی خود را با چنگالی که از دسته گرفته است میل کند 

کار مشکلی بود با اینکه چنگال از غذا پر می شد اما بر گرداندن آن به دهان تقریبا غیر ممکن بود با گذشت زمان پیر مرد دوره ی خود را سپری کرد و محکومیتش به آخر رسید و با حال نزار روانه ی بهشت شد 

او از دیدن وضعیت بهشت بسیار شگفت زده شد.

همه چیز مانند جهنم نو و مدرن بود حتی چنگالهای غذا خوری 180 سانتیمتری . تنها تفاوت در آدمها بود آنها همه سالم و شاداب بودند و همه با شادمانی می خندیدند

او از خود پرسید چطور ممکن است 

در بهشت ههم چیز مثل جهنم است پس چرا آدمها تفاوت دارند . حتی قانون غذا خوردن هم مانند جهنم بود . 

هنگامی که زنگ غذا به صدا درامد و همه سر میزها نشستند او پاسخ خود را دریافت

هر کس یک چنگال بلند برداشت آنرا از غذا پر کرد و با آن به شخص مقابل خود غذا داد

 آنها داشتند اصل عشق ورزیدن را می آموختند اصلی که ساکنان چهنم از آن بی خبرند .

https://telegram.me/tamrinn

  • آدم

زندگی فرصتی محدود برای رسیدن به آرزوهایمان را پیش رو می گذارد.
تنها راه رسیدن به آنچه میخواهیم و خواستارش هستیم تمرین مهارت هایی است که ما را هر روز ، ثانیه به ثانیه به آنچه میخواهیم باشیم نزدیک تر می کند.