سخت می گیری. دنیا را سخت می گیری. آسان تر با آن تا کن تا مهربان تر شود. این همه مانع را خودت از اقصی نقاط دنیا جمع می کنی، می چینی سر راهت تا خیالت راحت باشد که هفت خوان رستم را عبور کرده ای و زندگی آسانی نداشته ای. همه مان یاد گرفته ایم که تبهکار و بدذاتیم. این چیز دیگری است از نوع خاص ترش که کلهء تو را پر کرده از ابداع روش هایی برای تنبیه خودت.
بهندرت به جای زخمها فکر میکنی، اما هر وقت به یادشان میافتی، میدانی که علامتهای زندگیاند، نامههایی از الفبایی نهاناند که داستان هویتت را باز میگویند، زیرا هر جای زخم یادبود زخمیست که التیام یافته و هر زخم بر اثر برخوردی نامنتظر با جهان ایجاد شده، یعنی یک تصادف یا چیزی که لازم نبوده اتفاق بیفتد. امروز صبح که به آینه نگاه میکنی پی میبری سراسر زندگی چیزی بهجز تصادف نیست و تنها یک واقعیت محرز است، اینکه دیر یا زود به پایان خواهد رسید.
حضور طولانی مدت تام هنکس در حرفه های مختلفی نظیر بازیگری، تولیدکنندگی، نویسندگی، کارگردانی و تولیدکننده اپلیکیشن، او را بین نخبه های هالیوودی قرار داده است؛ در حالی که شهرتش به عنوان مهربان ترین مرد شهر را نیز حفظ کرده است.
از همان آغاز جاه طلبی او کاملا مشخص بود. زمانی که او تنها 18 سال داشت، به کارگردان تحسین برانگیز آن روزها، جورج روی هیل نامه ای نوشت و در آن نامه تمام روش هایی که جورج هیل می توانست ستاره بودن او را کشف کند، عنوان کرد.
این نامه، که هم شجاعانه بود و هم خنده دار، نمونه ای از اصول کارآفرینی ست که ما در مود آن ها صحبت می کنیم: هنکس ریسک کرد. موقعیتی برای ایجاد ارتباط در پیش روی خود دید و تصویر واضحی از آن چه می خواست بدان دست یابد داشت (من نمی خواهم که از آن سوپراستارهای هالیوودی باشم که بین نوجوانان طرفداران زیادی دارند، من فقط یک پسربچه ام که در دوره خودش به شهرت رسیده، یک پورشه دارد و رابرت ردفورد را «باب» صدا می زند).
روحیه کارآفرینی که هنکس در دوران نوجوانی از خود بروز داد در طول حرفه او نیز خود را نشان داده است. در این مقاله ما لیستی از هفت درس برتر کسب و کار از دیدگاه او را که در مصاحبه هایش به آن ها اشاره کرده تهیه کرده ایم: