تمرین

The World Needs more Posetive People

تمرین

The World Needs more Posetive People

سلام خوش آمدید

۷۵ مطلب با موضوع «موفقیت» ثبت شده است

زندگی امروز ما نتیجه ی انتخاب های آگاهانه یا نا آگاهانه ی گذشته ی ماست و انتخاب های امروز ، آینده ی ما را میسازند 

پس همواره شادی و خوشبختی را انتخاب کنیم و تکرار کنیم :


"من همیشه شادی و خوشبختی را انتخاب میکنم " 

 

"اگر دیگران توانستند پس من هم می توانم " 


"من هرگز دست از رویا هایم نمی کشم و مغلوب ترس و نا امیدی نخواهم شد چون نیروی درون من بر تر از تمام ترسها و مشکلات است"


"من شکست هایم را به پلکان ترقی تبدیل می کنم و به ماوراء شکستهای خود صعود خواهم کرد 

 موفقیت و شادکامی از آن من است چرا که هرگز نا امیدی و اندیشه ی نرسیدن را به ذهن خویش راه نمی دهم "


https://telegram.me/tamrinn

  • آدم


پیر مردی فرزانه که تقریبا تمام عمر خود را با درستی و پاکی زندگی کرده بود به خاطر بعضی اعمال ناشایست که در طول حیات خود در زمین مرتکب شده بود باید دوره ای کوتا ه را در جهنم سپری می کرد 

او با ورود به جهنم از آنچه که در آنجا می دید شگفت زده شد .وسایل مدرن هوای خوب و خیابانهای پر از درخت و همه جا میز های پر از غذا به چشم می خورد .

اما آدمها در جهنم به شدت گرسنه و لاغر بودند همه به نطر ترسناک می آمدند و این با وجود آن همه نعمت و امکانات عجیب می نمود 


او هنگامی که سر میز غذا نشست متوجه موضوع شد . تمام چنگال ها 180 سانتیمتر درازا داشتند و قانون چهنم این بود که هر کس باید غذا ی خود را با چنگالی که از دسته گرفته است میل کند 

کار مشکلی بود با اینکه چنگال از غذا پر می شد اما بر گرداندن آن به دهان تقریبا غیر ممکن بود با گذشت زمان پیر مرد دوره ی خود را سپری کرد و محکومیتش به آخر رسید و با حال نزار روانه ی بهشت شد 

او از دیدن وضعیت بهشت بسیار شگفت زده شد.

همه چیز مانند جهنم نو و مدرن بود حتی چنگالهای غذا خوری 180 سانتیمتری . تنها تفاوت در آدمها بود آنها همه سالم و شاداب بودند و همه با شادمانی می خندیدند

او از خود پرسید چطور ممکن است 

در بهشت ههم چیز مثل جهنم است پس چرا آدمها تفاوت دارند . حتی قانون غذا خوردن هم مانند جهنم بود . 

هنگامی که زنگ غذا به صدا درامد و همه سر میزها نشستند او پاسخ خود را دریافت

هر کس یک چنگال بلند برداشت آنرا از غذا پر کرد و با آن به شخص مقابل خود غذا داد

 آنها داشتند اصل عشق ورزیدن را می آموختند اصلی که ساکنان چهنم از آن بی خبرند .

https://telegram.me/tamrinn

  • آدم

 تیکه کلام آنها این است: سحرخیز باش تا کامروا باشی و تحقیقات هم نشان می دهد ممکن است حقایقی در این ضرب المثل قدیمی وجود داشته باشد.

بیدار شدن با (یا قبل از) طلوع خورشید به مدیرعاملانی مثل تیم آرمسترانگ از AOL و ایندرا نویی از پپسی این امکان را می دهد که فرصتی برتر نسبت به دیگران به دست بیاورند و مشکلات را قبل از اینکه بقیه ی مردم دنیا از رختخواب بیرون بیایند، از بین ببرند.

این ساعات "اضافه” شانسی برای انجام تفکر خلاقانه، ورزش روزانه، و گذراندن زمان با خانواده را به آنها می دهد.

در ادامه مدیران موفق و سحرخیزی را به شما معرفی می کنیم که ممکن است شما را متقاعد کنند که دیگر هرگز دکمه ی snooze را در تلفن همراهتان نزنید.


ماری بارا مدیرعامل جنرال موتورز


 

مثل مدیرعامل اسبق، دنیل آکرسون، مدیرارشد فعلی جنرال موتورز هم یک سحرخیز است. طبق پروفایلی در نیویورک تایمز، او به طور منظم ساعت ۶ صبح در دفتر کارش بوده و هست و این سحرخیزی مربوط به قبل از این است که او حتی مدیرعامل این شرکت شود.


تیم آرمسترانگ مدیرعامل AOL





مدیر اسبق گوگل به گاردین گفت که خوابش سنگین نیست و هر روز ساعت ۵ یا ۵:۱۵ صبح برای ورزش، مطالعه، سرهم بندی محصولات AOL و پاسخ گویی به ایمیل ها بیدار می شود. آرمسترانگ راننده ای دارد که او را هر روز به سر کار می برد و برای او این امکان به وجود می آید که در طول مسیر طولانی اش کارهایش را هم انجام دهد.


اورسولا برنز مدیرعامل زیراکس

برنز با بیدار شدن در ساعت ۵:۱۵ صبح، از ساعات اولیه ی صبح برای رسیدگی به ایمیل ها استفاده می کند و بعضی اوقات طبق Yahoo Financeتا نیمه های شب هم کار می کند.

او همچنین از زمانش برای ورزش کردن استفاده می کند که به عقیده ی لارا واندرکام ” کاری است که موفق ترین افراد قبل از صرف صبحانه انجام می دهند”. برنز دوبار در هفته ساعت ۶ یک ساعت از زمانش را برای آموزش شخصی, برنامه ریزی می کند.


جف ایملت مدیرعامل CE


ایملت به روزنامه آینده می گوید که هر روز ساعت ۵:۳۰ صبح برای ورزش بلند می شود و در طول آن روزنامه می خواند یا CNBC نگاه می کند. او ادعا می کند که ۲۴ سال تمام است که ۱۰۰ ساعت در هفته کار می کند.


ایندرا نویی مدیرعامل کمپانی پپسی

نویی با بیدارشدن در ۴ صبح، به روزنامه آینده می گوید "می گویند خواب نعمتی است که خدا به ما داده… نعمتی است که هیچوقت به من داده نشده.” در یک مجموعه سخنرانی در پپسی، او فاش کرد که هیچ روزی دیرتر از ساعت ۷ در سرکارش نبوده.


  • آدم

در فصل اول این کتاب، نویسنده از حضور بیش از هقتصد هزار تن مرد و زن از سال ۱۹۱۲ در کلاس های آموزش سخنرانی ایشان خبر میدهد. و می نویسد که این افراد گر چه در نظرات و سوالات ارسالی خود نقطه نظرات با شکل های متفاوت داشتند اما همه خواسته ای مشترک از قرار زیر داشتند:

” موقعی که از من درخواست می شود بپاخیزم و سخنرانی کنم چنان دست و پایم را گم می کنم و دچار ترس می شوم که قادر نیستم درست بیندیشم درست حواسم را جمع کنم و درست بیاد بیاورم که خیال داشتم چه چیز بگویم. من می خواهم اعتماد به نفس داشته باشم و در حال ایستادن قادر به تفکر باشم. من می خواهم افکارم نظم منطقی داشته باشد و می خواهم حرف هایم را خیلی روشن بیان کنم تا شنوندگان که تاجر و یا عضو موسسه هستند باور کنند ” هزاران نفر از آنان چنین گفته بودند.

این نویسنده مثال های مختلفی از افراد مختلف با سمت های مختلف می زند که در سخنرانی دچار مشکل میشدند و پس از مراجعه به دیل کارنگی(نویسنده کتاب آیین سخنرانی) مشکلشان حل شده و تبدیل به سخنرانانی قهار و زبردست شده اند که در همه اجتماعات به راحتی سخنرانی میکنند. بدون اینکه از چیزی بترسند. دیل کارنگی در جواب درخواست همه این افراد که در سخنرانی مشکل داشتند می گوید:

” فکر می کنید که من می توانم اما این مسئله ارتباطی به فکر کردن من ندارد. من کاملا اطمینان دارم که شما می توانید و می دانم که این کار را انجام خواهید داد بشرطی که به راهنمایی های من توجه کنید و آنها را در هنگام سخنرانی بکار ببندید. “

همچنین می گوید که یادگیری سخنرانی به نحو احسن بر می گردد به این که شخص فراگیرنده واقعا احساس کرده به سخنرانی نیاز دارد یا نه! و اینکه واقعا می خواهد یاد بگیرد یا نه! و الا هزار بار هم که آیین سخنرانی را بخواند فایده ای ندارد.

در جایی دیگر می گوید: حتی سخنرانان خبره قبل از شروع سخنرانی شروع به لرزیدن می کنند و عرق کردن. اما وقتی از جای خود برای سخنرانی بلند می شوند حالشان عادی می شود و آرام آرام خود را با شرایط منطبق می کنند و سخنرانی شان خیلی هم خوب از آب در می آید!

در آخر فصل ۴ اصل را برای یادگیری فن سخنرانی ذکر می کند:

  • آدم

درکشاکش خیر و شر، نیکی و بدی، نور و ظلمت، همیشه “قدرت” تنها یک وسیله بوده است. این وسیله همانند تمامی وسائلی از این دست نظیر علم، تکنولوژی و … می تواند در هر یک از این دو مسیر مورد استفاده و یا سوء استفاده قرار بگیرد. افزون بر این، قدرت و مراکز و شیوۀ توزیع آن در سازمان، همیشه از مباحث جذاب سازمان و مدیریت بوده است.


کتاب ۴۸ قانون قدرت در سال ۱۹۹۸ توسط رابرت گرین و یوست الفرز به چاپ رسید. این کتاب دارای اِلِمانهای شماتیک مشترکی با کتاب The Prince نیکولو ماکیاولی است و با مقالۀ کلاسیک سان زو تحت عنوان The Art of War قابل مقایسه می باشد.


قانون اول: هرگز قدرت مافوق تان را انکار نکنید …


همیشه کاری کنید که مافوق های تان به راحتی احساس برتری کنند. برای خرسند کردن و جلب رضایت آنها بهتر است در بیان استعدادها و توانمندی های خودتان زیاده روی نکنید زیرا ممکن است که موجب ترس و احساس عدم امنیت آنها بشوید. سعی کنید مافوق تان کمی بهتر از آنچه هست به نظر بیاید.


قانون دوم : هرگز بیش از اندازه به دوستان اعتماد نکنید، یادبگیرید از دشمنان استفاده کنید


از دوستان غفلت نکنید – آنها سریعتر از دیگران ممکن است با شما به خصومت بپردازند، زیرا براحتی احساس حسادت آنها تحریک می شود. بهتر است کسی که قبلاً با شما دشمنی می کرده را بکار بگیرید و او از یک دوست به شما وفادارتر خواهد بود زیرا چیزهای بیشتری برای اثبات دارد. در واقع باید از دوستان بیشتر از دشمنان در هراس باشید.


قانون سوم: اهداف خود را پنهان نگاهدارید


دیگران را در مورد مقاصد و اهدافی که دارید در ابهام و تردید نگاهدارید. اگر آنها علامت و نشانه ای در مورد اقدامات شما نداشته باشند قطعاً آمادگی لازم در برابر این اقدامات نخواهند داشت. آنها را از مقاصد خود دور نگاهدارید و اهداف خود را در هالۀ ضخیمی از ابهام قرار دهید تا اگر زمانی متوجه مقاصد شما شدند دیگر خیلی دیر شده باشد و فرصت ایجاد مخاطره برای تان نداشته باشند.


قانون چهارم : همیشه کمتر از حد ضروری بگوئید(حرف بزنید)


زمانی که سعی می کنید افراد را با واژگان تحت تأثیر قرار دهید، هر چه بیشتر بگوئید، منزلت خود را پائین تر آورده اید و بر اوضاع کنترل کمتری خواهید داشت. حتی اگر در مورد موضوع ساده ای هم صحبت می کنید اگر بصورت کلی و ناروشن در مورد آن گفتگو کنید، آنگاه بنظر می رسد که سخن قصار گفته اید. افراد قدرتمند با کم گوئی دیگران را تحت تأثیر قرار می دهند. هر چه بیشتر بگوئید احتمال اشتباه و … بیشتر خواهد بود.


قانون پنجم : خیلی چیزها به حیثیت و شهرت بستگی دارد لذا از آن حفاظت کنید


حیثیت و شهرت، فونداسیون و سنگ بنای قدرت است. با شهرت تنها ، می توان بر دیگران تأثیر گذارد و با اینحال اگر از این جایگاه سقوط کردید، آنگاه صدمه پذیر خواهید شد و از هر طرف مورد هجوم قرار خواهید گرفت. حیثیت و شهرت خود را غیر قابل خدشه کنید. همیشه مواظب حملات بالقوه باشید و آنها را در نطفه خفه کنید. در همین حال یاد بگیرید که دشمنان تان را با تهاجم به شهرت شان نابود کنید. آنگاه کنار بکشید و بگذارید تا افکار عمومی آنها را حلق آویز کنند.


قانون ششم: به هر قیمتی شده خود را مرکز توجه دیگران کنید


همه چیز با ظاهر و نمادی که دارد مورد قضاوت قرار می گیرد. چیزی که فاقد نماد است و به نحوی دیده نمی شود، به حساب نمی آید. هیچگاه اجازه ندهید در بین جمعیت گم شده، و در بی خبری دیگران مدفون شوید. همیشه متمایز باشید تا دیده شوید. به هر قیمتی که شده توجهات را به خود جلب کنید. خود را به آهنربائی از توجهات تبدیل کنید تا بزرگتر، جذاب تر، و مرموزتر از جماعت و مردم عادی بنظر برسید.


قانون هفتم: بگذارید دیگران مقاصد شما را به اجراء در آورند اما همیشه اعتبار خود را حفظ کنید.


از خرد، دانش، و تلاش دیگران برای پیشبرد مقاصد خود بهره بگیرید. این شیوه نه تنها زمان و انرژی ارزشمندی را در اختیار شما قرار می دهد بلکه کارآئی و سرعت تان را بطرز غیر قابل باوری افزایش می دهد. در پایان کمک کنندگان به شما فراموش، اما شما در یادها باقی خواهید ماند. هیچگاه آنچه که دیگران می توانند برایتان انجام دهند را خودتان انجام ندهید.


قانون هشتم: کاری کنید که دیگران نزد شما بیایند – در صورت لزوم از عوامل جذب کننده استفاده کنید


وقتی شخص دیگری را مجبور به اقدام می کنید، کنترل اوضاع را در دست دارید. همیشه بهتر است کاری کنید تا مخالفان تان بسوی شما بیایند و طرحهای خود را کنار بگذارند. آنها را با دستاوردهای جالب جذب کنید – آنگاه حمله را آغاز نمائید زیرا آس برنده در دست شماست.


قانون نهم: با عمل تان حرف تان را ثابت کنید نه با بحث و مجادله


هر گونه توفیقی که فکر کنید از مجادله و بحث بدست می آید، تنها یک پیروزی پرهزینه خواهد بود : پی آمدهای هیجانی حاصل از چنین مجادلاتی بسیار ماندگارتر از هر تغییر لحظه ای آراء و عقاید خواهد بود. هم رأی کردن دیگران با خود از طریق اعمال مان (بدون اینکه حتی کلمه ای بگوئیم) بسیار بسیار قدرتمندتر و اثرگذارتر است. عمل کنید، حرف نزنید.


قانون دهم: از آلودگی ها برحذر باشید: از ناراحتی و عدم موفقیبت اجتناب کنید


باور کنید که از تأثیر ناراحتی دیگران ممکن است نابود شوید- حالات و روحیات مانند ویتامین ها و یا میکروب ها عمل می کنند. شاید فکر کنید که در حال کمک کردن به فردی هستید که در حال غرق شدن است اما شما تنها خودتان را به درسر انداخته اید. ناراحتی گاهی به بدبختی می انجامد. با افراد شاد و خوشبخت معاشرت کنید و از افراد ناراحت و بدبخت بپرهیزید.

  • آدم


ارنست همینگوی نویسنده برجسته آمریکایی و برنده جایزه نوبل ادبیات و خالق کتابِ پیرمرد و دریا در مصاحبه ای که خبرنگار از او پرسید؛ آیا شما برای پول کتاب می نویسید؟ پاسخ داد :


“پول نمیتواند شما را خوشبخت کند؛ اما بی پولی قطعا شما را بدبخت خواهد کرد”


پاسخ همینگوی، تبدیل در آن زمان تبدیل به یکی از جملات کلیدی در مورد پول شد.

تا آن زمان کمتر کسی از افراد مشهور به این صراحت اظهار کرده بود که پــول نـقـش مـهـمـی در زندگیشان دارد. همه آنرا میدانستند اما کسی جرات ابراز آنرا به خاطر نگه داشتن حرمتِ هنر، نداشت.


این یک واقعیت است : همه مان برای پول کار میکنیم.

اگر پول نداشته باشیم، چطور میتوانیم ابتدایی ترین نیازهایمان را (خوراک، پوشاک، مسکن) را برطرف کنیم؟


پول مهم است، اما مهم تر از پول نحوه بدست آوردن آن است.

شما میتوانید هرچقدر که میخواهید پول وارد زندگیتان کنید، اما به چه قیمتی؟


ناپلئون هیل، نویسنده کتاب مشهور بیندیشید و ثروتمند شوید در کتابش که نتیجه تحقیق 20 ساله اش بر زندگی 500 فرد موفق و ثروتمند دنیاست می نویسد :


“توده مردم به اشتباه تصور میکنند پول، فقط با سخت کار کردن بدست می آید.

در صورتی که من ثروتمندان را افرادی جویای پول و در حال سخت کار کردن ندیدم.

تمام آنها زندگی راحت و آسوده ای داشتند،

درحالی که بسیار بیشتر از افرادی که سخت برای پول کار میکنند، درآمد دارند.”


ناپلئون هیل، درست بود.

خیلی قبل از تر او، کنفسیوس، مشهورترین فیلسوف، نظریه پرداز سیاسی و معلم چینی که قبل از میلاد زندگی میکرده، در آثاری که از او به جا مانده، می نویسد :


“فقط کاری را که دوست دارید انجام دهید؛

و از آن پس،

هرگز دیگر کار نخواهید کرد.”


و سرانجام،

رابرت کیوساکی، نویسنده کتاب پدر پولدار، پدر بی پول در کتاب مشهورش که بیش از 26 میلیون نسخه از آن به فروش رفته ،در کتابش برای ثروتمند شدن می نویسد :


“شما اگر برای پول کار کنید؛

نه تنها تا آخر عمرتان ثروتمند نخواهید شد،

بلکه برای همیشه درگیر مشکلات مالی خواهید بود.”


آیا ارتباطی بین این اندیشمندان بزرگ، در مورد پول میتوان پیدا کرد؟

چرا هیچکدام از آنها کار کردن برای پول را برای ثروتمند شدن توصیه نمیکنند؟ در حالی که اکثر مردم برای پول کار میکنند و دقیقا اکثر مردم در مشکلات مالی دست و پا می زنند به امید اینکه روزی وضعیت آنها بهتر شود.


در این مقاله میخواهیم یکی از قدیمی ترین، اصیل ترین و اشتباه ترین باورهای شما در مورد پول را مورد هدف قرار دهیم و یکبار برای همیشه دید شما را نسبت به ارتباط کار کردن و ثروتمند شدن را تغییر دهیم.


شما در این مقاله خواهید خواند که چرا با اضافه کاری، استفاء از شرکتی با حقوق کم و استخدام در شرکتی با حقوق بیشتر، وام، بیشتر کار کردن و … نه تنها هرگز ثروتمند نخواهید شد، بلکه فقط خودتان را خسته خواهید کرد و فرصت های ثروتمند شدنتان را کنار خواهید زد.


اگر میخواهید ثروتمند شوید؛ نباید هیچوقت برای پول کار کنید؛ چــــرا؟ 


چرا برای ثروتمند شدن

نباید هیچوقت برای پول کار کنید؟ :


مشکل جامعه امروزی ما این است که اکثر مردم، مشغول کارهایی هستند که دوست ندارند تا پولی را بدست آورند که هرگز از آن مقدار راضی نخواهند بود.


آنها فکر میکنند اگر بیشتر کار کنند، تا ماشین گرانقیمت تر، خانه مجلل تر و یا لباس های گرانقیمت تر بخرند، خوشحال تر خواهند بود و به ثروتمندان بیشتر شبیه خواهند بود.

  • آدم

این جمله از عبدالکلام، رئیس جمهورى کشور هند است که در ٢٢ مارچ ٢٠٠٨ در یک کنفرانس اقتصادى در فیلادلفیا بیان کرد. 

از او پرسیده شد: آیا مى‌توانید از بین تجربیات خودتان، مثالى بزنید در مورد این که رهبران چگونه باید شکست‌ها را مدیریت کنند؟

پاسخ عبدالکلام چنین بود: 


«در سال ١٩٧٣ من به عنوان مدیر پروژه پرتاب نخستین ماهواره هند برگزیده شدم. هدف ما قرار دادن نخستین ماهواره هند به نام «روهینى» در جوّ زمین تا سال ١٩٨٠بود.

 بودجه و نیروى انسانى کافى در اختیار من قرار داده شد و در عین حال، به طور شفاف و صریح به من گفته شد که باید حتمن تا سال ١٩٨٠ ماهواره به فضا ارسال شود. هزاران نفر در قالب سیستم‌هاى علمى و فنى براى رسیدن به این هدف همکارى مى‌کردند. 


در سال ١٩٧٩ فکر مى‌کنم ماه آگوست بود که ما فکر کردیم براى انجام کار آماده شده‌ایم. من به عنوان مدیر پروژه به مرکز کنترل پرتاب ماهواره رفتم. چهار دقیقه قبل از پرتاب ماهواره، کامپیوتر شروع به کنترل کردن تمام مواردى که پیش‌بینى شده بود کرد. یک دقیقه بعد، کامپیوتر برنامه پرتاب را متوقف کرد و اعلام کرد که بعضى از مولفه‌هاى کنترلى درست کار نمى‌کنند. کارشناسان و خبرگان فن به من گفتند که نگران نباشم. آن‌ها همه محاسبات لازم را کرده‌اند و مشکلى نیست. 

من با توجه به حرف آن‌ها، کنترل سیستم را از «کامپیوترى» به حالت «دستى» تغییر دادم و دکمه پرتاب موشک را فشار دادم. در مرحله اول، همه چیز روبراه بود. امّا در مرحله دوم، مشکلى پیش آمد و به جاى آن که ماهواره در جوّ زمین قرار گیرد کل سیستم موشکى در خلیج بنگال سقوط کرد. این یک شکست بزرگ بود. 

  • آدم

  • اول: حسین ثابت بکتاش

 غول گردشگری ایران صاحب هتل داریوش کیش که معماری آن به سبک تخت جمشید است. صاحب گروه هتلهای ثابت است آقای ثابت تا پنج سال پیش در جزایر قناری هفت هتل (هفت هزار تخت) داشته است در کیش به غیر از هتل داریوش چهار هتل لاله و هلیا و پانیذ و تماشا راصاحب است او همچنین کلنگ ساخت هتل هفت ستاره کوروش در کیش را زده است این هتل تمام تجهیزات آن با انرژی خورشیدی کار میکند و در خاورمیانه حرف اول را میزند حسین ثابت هم بزرگترین شرکت هتلداری اسپانیا راصاحب است و خود او نیز در یکی از دو جزیره اختصاصی خود در جزایر قناری زندگی میکند سن او هم اکنون هفتاد سال است.



  • دومین فرد ثروتمند ایران: محمد جابریان، امپراطور و غول صنعت فولاد ایران. 

برآورد ثروت این فرد بالغ بر پنجاه هزار میلیارد تومان است او حدود هفتاد درصد سهام فولاد ایران را در اختیار دارد و فولاد بکار رفته در برج میلاد تهران از کارخانه ها و شرکت های او تامین شده است.


  • سومین فرد ثروتمند ایران: 

محمد صدر هاشمی نژاد،

 مخ بیزینس ایران هست او اولین بانک خصوصی ایران یعنی بانک اقتصاد نوین را تاسیس کرد و هم اکنون ریس هیات مدیره بانکهای اقتصاد نوین کل کشور است همچنین او مالک و رئیس بزرگترین شرکت ساختمان سازی ایران یعنی استراتوس هست ثروت او را بالغ بر چهل هزار میلیارد تومان تخمین زده اند.



  • چهارمین ثروتمند ایران: 

اسدالله عسگراولادی

 غول صادرات خشکبار و پسته ایران و رئیس اتاق بازرگانی ایران و چین هست در محافل غیر رسمی میگویند که چینی ها اعتبار این فرد را از ریس جمهور بیشتر میدانند و به خاطر او هست که رابطه اقتصادی با ایران دارد صادرات او سالانه بیش از صد میلیون دلار است و ثروت او را سی وپنج هزار میلیارد تومان تخمین زده اند.


  • پنجمین ثروتمند ایران:

 حاجی رضا علاءالدین، 

غول تکنولوژی ایران و امپراطور موبایل و گوشی تلفن همراه ایران صاحب بازار بزرگ علاءالدین در تهران و مالک تمام سرقفلیهای مغازه های این بازار معروف تهران هست گردش مالی روزانه در این بازار بالغ بر یک میلیارد تومان است ثروت این فرد بالغ بر بیست هزار میلیارد تومان هست.


  • ششمین ثروتمند ایران: 

علی انصاری

 غول بازار مبل ایران و صاحب بخشهای عظیمی از زمینهای یافت آباد تهران هست و ریس گروه اقتصادی تات هست لازم به ذکر است انصاری تا دو سال پیش عضو هیات مدیره باشگاه استقلال بود و هم اکنون اسپانسر این باشگاه با نام بازار مبل ایران در اختیار اوست.



  • هفتمین فرد ثروتمند ایران:

 حسین هدایتی

 سهامدار بزرگ در بازار مبل ایران و مالک صنایع استیل آذین و کارخانه های ورق و فولادسازی و بزرگترین مرکز پرورش میگو از آن اوست همچنین برج سازی در دبی و ساخت وسایل تزیینی اکثر برجهای دبی در اختیار اوست همچنین از او به عنوان عابر بانک باشگاه پرسپولیس نام میبرن به طوریکه در یکی از بانکهای دبی حدود دوهزار میلیارد تومان حساب دارد و در بانکهای ایران حتما بیشتر از این مبالغ هست 


  • هشتمین ثروتمند ایران:

محمد رضا نجاتی ٣٢ ساله اهل ارومیه مالک ١٠ نفت کش. ١٠ برج در تهران سهام دار ٣ بانک هفتصد آپارتمان در تهران، دویست آپارتمان در اصفهان، ده هزارمتر ویلا در شمال، سهامدار کارخانه شیشه در همدان. بعضی از نزدیکانش گردش پول این شخص را ٥٠ میلیارد در روز میدانند او علاقه زیادی به مسافرت ندارد و بیشتر در ارومیه میگذراند به دلیل مسایل امنیتی گاهی با اتوبوس و پیاده رفت و امد میکند . بعضی ها او را از غول های ثروتمند ایران به طوری که شرکت چینی ها به اعتبار او احترام میزارن با توجه به ادله های موجود ثروت این فرد بیش از بیست هزار میلیارد تومن هست او ٣٢ ساله و مجرد میباشد.



  • آدم

زندگی سخته...

اما من از اون سخت ترم.

  • آدم

مورچه کوچکی بود که هر روز صبح زود سرکار حاضر می شد و بلافاصله کار خود را شروع می کرد.

مورچه خیلی کار می کرد و تولید زیادی داشت و از کارش راضی بود.


سلطان جنگل (شیر) از فعالیت مورچه که بدون رئیس کار می کرد، متعجب بود.


شیر فکر می کرد اگر مورچه می تواند بدون نظارت این همه تولید داشته باشد، به طور مسلم اگر رئیسی داشته باشد، تولید بیشتری خواهد داشت.


  • آدم

زندگی فرصتی محدود برای رسیدن به آرزوهایمان را پیش رو می گذارد.
تنها راه رسیدن به آنچه میخواهیم و خواستارش هستیم تمرین مهارت هایی است که ما را هر روز ، ثانیه به ثانیه به آنچه میخواهیم باشیم نزدیک تر می کند.