علاقه مندی تریسی به تاریخ ایران
برایان تریسی در ابتدا با لبخندی به شرکت کنندگان به زبان فارسی سلام کرد و گفت: خوشحالم که در این جا میهمان شما هستم. من قبلا یک بار در سال هزارونهصدوشصت وهشت به کشور شما سفر کرده بودم، دیروز هم که داخل هواپیما بودم تا پس از سی ونه سال، بار دیگر به ایران بیایم میهماندار هواپیما می گفت: آقای تریسی، ایرانی ها مردمی بسیار مهربان م متمدن هستند. من قبلا تاریخ شما را تا حدودی خوانده بودم و به آن علاقه مند هستم. ایران کشوری بزرگ و دارای پیشینه ای کهن است و نخستین امپراتوری بزرگ جهان هخامنشیان در این سرزمین به وجود آمده است که پادشاه بزرگ آن، کوروش کبیر فردی مورد احترام همه جهانیان است که نخستین منشور حقوق بشر نیز در جهان توسط او نوشته شده. وی پس از طرح این مقدمه که تشویق شدید حاضران را در پی داشت بلافاصله وارد مباحث آموزشی سمینار خود شد و چنین آغاز کرد:
افراد موفق، نتیجه محورند
اولویت دادن به نتایج در انجام کارها یا همان نتیجه محوری نخستین ویژگی افراد موفق است. برای این گونه افراد که اقلیت برتر جامعه را تشکیل می دهند کمتر اهمیت دارد که یک پدیده از کجا آمده یا قبلا چه بوده است، بلکه بیشتر این موضوع اهمیت دارد که یکپدیده به کدام نقطه می خواهد برود و چگونه، از چه راهی و با چه ابزاری می خواهد به آن جا برسد. انسان موفق در مواجه با هرچیزی به این فکر می کند که آیا این نتیجه می دهد یا نه؟ آیا مرا حتی قدمی به اهدافم نزدیک تر می کند یا نه؟در این زمینه باید تعصبات را کاملا کنار گذاشت.مثلا اگر یک کتاب ایده های مفیدی را برای زندگی شما داشته باشد دیگر فرقی نمی کند که نویسنده اش برایان تریسی باشد یا یک فرد دیگر. اینک یک سوال می پرسم، فکر کنید که شما خدای نکرده به یک بیماری سخت مبتلا شده اید وپزشکان گفتهاند که در حال حاضر دارویی نیز برای درمان آن وجود ندارد. حال اگر یک نفر دارویی را برای این بیماری اختراع کرده باشد شما چه می کنید؟ معلوم است، سعی می کنید که به سرعت آن فرد را پیدا کرده وبه هر قیمتی دارو را از او بگیرید. چون شما می خواهید بیماری تان هر چه زودتر بهبود یابد. حال سوال من این است، آ یا در این حالت برای شما فرقی می کند که این دارو ساخت ژاپن باشد یا چین یا آمریکا یا ایران؟ معلوم است که نه، شما فقط به نتیجه نهایی فکر می کنید که در این جا درمان بیماری تان است. در سایر عرصه های زندگی و کار هم همین طور است و مدیرانی موفق ترند که فرآیندها را براساس کارآیی نهای آن ها تنظیم میکنند.
صبر داشته باش، صبر داشته باش
گفتم که در هرکاری باید به دنبال نتایج باشیم. حالا برای طرح موضوع بعدی یک سوال دیگر را مطرح می کنم. شما خانوم های ایرانی، تا به حال چند بار غذای تان را سوزاندید تا بالاخره دست پخت تان خوب شد. چقدر تمرین کردید تا توانستید اتومبیل برانید و گواهینامه رانندگی دریافت کنید؟ وقتی کوچک بودید چندبار زمین خوردید تا دوچرخه سواری را یاد گرفتید؟ چقدر وقت گذاشتید تا نحوه استفاده از کامپیوتر را یاد بگیرید. اساسا همه ایده ها جواب نمی دهند. آن ها که جواب می دهند هم معمولا بار اول جواب نمی دهند. بعضی ها با موضوع موفقیت، خیلی هیجانی برخورد کرده و فکر می کنند به محض این که دست به کاری زدند باید پاسخ آن را دریافت کنند. من در کتاب به روش خود ثروتمند شوید (نشر آسیم_هزاروسیصدوهشتادوپنج) توضیح دادم که مطابق تحقیقات، معمولا هفت سال طول می کشد که یک کسب و کار به نقطه اوج خود برسد. آن هایی که با انتظار موفقیت سریع وارد کسب و کار می شوند معمولا نمی توانند دوام بیاورند. من در این جا می خواهم داستان زندگی خودم را تعریف کنم. بیست وسه سال داشتم که تصمیم گرفتم ببینم افراد موفق چه می کنند تا من هم همان کارها را انجام بدهم. در آن زمان هر ایده ای را که به دست می آوردم پنج تا ده بار به آزمون می گذاشتم و داستان تحول زندگی من از همین جا آغاز شد. من تا قبل از آن به دانشگاه می رفتم، اما دانشجوی خوبی نبودم، درس ها را رها کردم تا وارد کار فروش شوم اما در آن جا هم فروشم اندک بود. این که برای موفق شدن باید صبر داشته باشم نکته ای بود که یکی از فروشندگان برتر آن دوران به من یاد داد. با این وجود، همه تحولات از یک نقطه آغاز می شوند. جیمران می گوید: راز موفقیت تبدیل هیجان اولیه به یک انرژی مثبت برای فعالیت است.
راهکار جویی به جای مقصریابی
چگونه؟ پرسشی است که همه انسان های موفق مکررا از خود می پرسند. مردمان معمولی جهان در موقعیت های نامطلوب بیشتر به دنبال یافتن مقصر هستند. عده ای هم بیش از حد به دنبال چرایی پدیده های هستند. به نظر من حتی چرایی هم وقتی مهم می شود که بتواند به یافتن چگونگی کمک کند و در غیر این صورت اهمیت چندانی ندارد. افراد برجسته در موقعیت های نامطلوب فکرشان را بر این موضوع متمرکز می کنند که چگونه می توانند از این وضعیت بیرون آمده یا با آن کنار بیایند. اگر هم وضعیت شان هم اکنون بد نیست مدام به این فکر می کنند که چگونه می توانند، شرایط بهتری داشته باشند. مهارت هایتان را به طور مداوم افزایش دهید ما در دنیایی زندگی می کنیم که حجم اطلاعات هر سال دو برابر می شود و دانش روز، به طور مرتب افزایش پیدا می کند، باید از جدیدترین دستاوردهای علم روز استفاده کنیم تا بتوانیم خود را در برابر تغییرات دنیای رقابتی همواره پیشتاز نگاه داریم. در رقابت هیچ چیز ثابت نیست. موقعیت شما مدام یا در حال بهتر شدن است، یا در حال بدتر شدن. لذا چاره ای نداریم مگر آن که مهارت های مان را چه به صورت فردی و چه سازمانی به طور مداوم ارتقا دهیم همه مهارت ها اکتسابی هستند. هیچ کس در هیچ زمینه از ابتدا دارای مهرت نبوده است و همه افرادی که امروز در یک زمینه عالی عمل می کنند یک روز در پایین ترین سطوح همان زمینه فعالیت کرده اند. خبر خوب هم این که هیچ کس از شما نتوانید مهرتی را آموخته یا درباره آن بیشتر یاد بگیرید. حالا از شما می خواهم که مشخص کنید کدام مهارت هست که شما آن را را ندارید ولی آموختن آن می تواند بیشترین تاثیر را در بهبود کسب و کار و موقعیت اجتماعی شما بگذارد. یاد گرفتن آن مهارت مهم ترین کاری است که باید در آینده انجام دهید و باید برای آن وقت، هزینه و انرژی کافی را کناربگذارید. به خاطر داشته باشید که ذهن شما در یک زمان تنها می تواند بر روی یادگیری یک مهارت تمرکز خوبی داشته باشد، پس از وسوسه یادگیری هم زمان چند مهارت بپرهیزید.
عملگرایی توام با اندیشه
یکی از ویژگی های افرد برتر در هر رشته ای این است که مدام در حال کار، تحریک و فعالیت هستند. در ذهن شان رسیدن به بالاترین سطوح موفقیت را حق خود می دانند ودایم به بهتر و بهتر و بهتر کردن کار خود فکر می کنند. اما رهبران بزرگ، در کنار عملگرایی از یک توانایی برتر برخوردارند و آن "اندیشیدن"است. اغلب مشکلات بشر از انجام اعمالی نشات گرفته که قبل از انجامش به اندازه کافی برروی آن فکر نکرده است. اگر قبل از انجام هر عملی به اندازه کافی فکر کنید آن گاه شیوه درست فکر کردن را آموخته و تفکرات تان نیز عمیق تر خواهد شد. آن زمان می توانید سریع فکر کنید وحتی ظرف بیست وچهار ساعت تمامی جوانب یک کار را بسنجید. اما پس از انجام بر نامه ریزی باید به سرعت وارد عمل شد. ویژگی مشترک انسان های موفق داشتن سرعت عمل بالاتر در کارشان است. باید حس اضطرار را در خود تقویت کنیم هر چند که اضطراری نیز وجود نداشته باشد. بایک نگاه کلی متوجه می شوید که کارخانه ها، شرکت ها و حتی کشور هایی رشد بیشتری داشته اند که توانسته اند عملگرایی را به یک ویژگی نهادینه شده در زیر مجموعه های شان تبدیل کنند.
کارشناسان بر جسته را به کار بگیرید
دنیای تخصصی شده امروز،کمتر فردی هست که واقعا بتواند در چند زمینه متخصص خوبی باشد. اغلب ما در یک یا دو زمینه خاص تخصص داریم و در سایر چیز زیادی نمی دانیم. شزکتی که در آن همه کارها را عده خاصی انجام می دهند محکوم به ورشکستگی است. یکی از راز های مدیریت این است که آز کارشناسان هر رشته می آموزد و سعی می کند آن ها را جذب کرده و هر یک را در جایگاه مناسب خود قراردهد.
موفقیت هرگز شانس نیست
قانون احتمالات به شما می گوید که هر اتفاقی بیفتد ممکن است بتوانید آن را تغییر دهید و اغلب چیزها مربوط به خود ماست. یکی از ویژگی های افراد برتر این است که مسوولیت همه انتخاب ها و کارهایشان را میپذیرند. موفقیت یک حادثه نیست، فرایندی حاصل جمع تلاش، برنامه ریزی و هزینه است. یک مثال ساده اش همین جلسه امروز است. اگر شما دوست داشتنید که در صندلی های جلوتر سمینار بنشینید می توانستید برنامه ریزی کنید کمی زودتر به اینجا بیایید، البته برای آن باید بخشی از وقت خود را نیز هزینه می کردید. این به شانس شما هیچ ربطی نداشت.
تدریج، ویژگی ذاتی موفقیت
ممکن است شما فردی را دیده باشید که با خرید بلیت بخت آزمایی و یا شرکت در لاتاری یک باره ثروت عظیمی را بدست آورده باشد. این بد نیست ولی ما در این جا درباره بی قاعدگی ها صحبت نمی کنیم. در دنیای واقعی،موفقیت در هر کاری محصول فرآیندتجمیع و تجمع است واین این خود ویژگی ذاتی موفقیت است. برای ساختن یک ساختمان زیبا آجرها را باید تک تک بر روی یکدیگر چید. من قبلا گفتم که هفت سال طول می کشد تا شرکت ها به نقطه اوج کار خود برسند، حال آنکه این شرکت ها در طول هفت سال بیکار نشسته اند و در واقع مدام آجرهای شان را روی همدیگر چیده اند تا وقتی که کارشان روی غلتک پیشرفت بیفتد وبتوانند از آن بهره بگیرند. روند تدریجی پیشرفت هیچ گاه متوقف نمی شود. اگر روزی تمایل خود را به بهبود کسب و کار و زندگی تان از دست دادید آن روز زمان مرگ واقعی شما فرا رسیده است.
نخستین مکانیسم شکست
اگر به زندگی افراد شکست خورده دقیق شوید می بینید ویژگی مشترک همه آن ها داشتن گرایش طبیعی برای دنبال کردن کار های ساده و راحت است. البته پیچیدگی، ارزش نیست اما اینگونه افراد برای بدست آوردن هیچ تلاشی نمی کنندمگر آن که بدانند خواسته شان ممکن است خیلی راحت وسادده به دست بیاید و به همین دلیل هم شکست می خورند. در واقع راحت طلبی "نخستین مکانیسم شکست" است و در مقابل "مکانیسم موفقیت" فعال نمی شود مگر آن که هدفی داشته باشید وبدانید که به کدام نقطه می خواهید برسید. مثل کبوتری که اگر در هزار متری لانه اش اورا رهایش کنید باز هم می داند که باید به کجا برگردد. الان می خواهیم موضوع هدف گذاری را مطرح کنیم اما پیش از آن باید از لحاظ ذهنی بپذیریم که کمتر هدفی ممکن است بدون زحمت و تلاش متناسب بدست بیاید.
به ده درصد بالای جامعه بپیوندید
نتایج یک تحقیق در جامعه آمریکا نشان می دهد که تنها ده درصد افراد برای خوشان اهدافی را تعیین کرده اند و از آن میان فقط سه درصد اهداف شان را به صورت مکتوب و زمان بندی شده نوشته اند. نمی توانم این میزان بین مردم ایران چقدر است ولی می دانم که موفق ها، اقلیت هدفمند هر جامعه ای را تشکیل می دهند. فرق افراد معمولی با افراد برتر در این است که انسان معمولی "آرزو" می کند، اما انسان برتر برای خود "هدف" تعیین می نماید. معمولی ها برای رسیدن به آرزو های شان منتظر چیزهایی شبیه معجزه هستند، ولی افراد برتر برای رسیدن به اهداف شان برنامه ریزی وتلاش می کنند. افراد معمولی اگر به خواسته شان نرسند غر می زنند، ولی افراد موفق نقاط مثبت و منفی کارشان را شناسایی کرده و سعی می کنند که پس از آن کارهای مثبت را بیشتر و کارهای منفی را کمتر انجام دهند. برای پیگیری هدف باید انگیزه بوجود بیاید و به این منظور بهتر است که اهدافتان را با احساس، در هم بیامیزید و با آن ها تعاملات ذهنی مثبت برقرارکنید. اهداف بزرگ و دراز مدت داشته باشید اما آن ها را به مجموعه ای از اهداف کوچک و زمان بندی شده تقسیم کرده و در هر مرحله یک گام جلو بروید. همین که شما هدفی را در ذهن تان یعنی این که از خیلی ها جلوتر هستید اما این کافی نیست،مهم مکتوب کردن این اهداف و مهم تر از آن دنبال کردن عملی آن هاست. من می خواهم که شما همین الان ده هدف مهم و عمده زندگی تان را در کاغذی که به شما داده اند بنویسید.بعد که اهداف را نوشتید می توانید مدت بیستوپنج دقیقه برای استراحت کردن از سالن بیرون بروید (شما خوانند گان عزیز نیز می توانید در این مرحله ، خواندن گزارش را متوقف کرده و کاغذ و قلمی برداشته وده هدف مهم زندگی خود را مشخص کنید.تصمیم با خودتان است ولی اصلمهم ناوایت دو رافراموش نکنید).
قانون بیست در هشتاد
معمولا بیست درصد فعالیت های شما در هر زمینه ای ، ارزشی معادل هشتاد درصد نتیجه حاصله را به وجود می آ ورند. این قانون کلی من است ودر اکثر موارد صدق می کند. برای مثال موردی واقعی را از شرکتی که من مشاور آن بودم ذکر مکنم. مدیران این شرکت در پی جذب مشتریان جدید بودند، می گرفتند، اما هزینه هاهم زمان بالا می رفت وسود چندانی نداشتند. آن ها شروع به تحقیق کردن ومتوجه شدند که بیست در صد مشتریان شان، هشتاد در صد میزان خرید از شرکت را انجام میدهند وهشتاد در صد مشتریان بیست درصد میزان خریدرا .آن ها تصمیم گرفتند که از این پس بیشتر وقت ونیروی شان رابرای آنبیست درصد اصلی صرف کنند.وازاین طریق سودشان را بالاتر در کار توانمندی بیشتری برای حل مشکلات از خود نشان دهد تازه مشکلات بیشتر و بزرگ تری را برای حل کردن به او می سپارند. در هشتادوپنج درصد مواقع یک سر مشکلات به فرد دیگری برمی گردد وبرای همن در موفقیت، ارتباطات یک فرد اهمیت زیادی را ایفا می کند.باید نگرش خود را تغیر دهیم وبه جای انفعال در برابر مشکلات به دنبال راهکار برای حل آن ها باشیم وهر مشکلی را به شکل یک هدیه نگاه کنیم. در مشکلی یک درس وجود دارد و البته اگر مشکلی بزرگ تر باشد ممکن است بتوان چندین درس از آن فرا گرفت. افراد موفق از حل مشکلات مختلف ، یاد می گیرند و افراد متوسط چون از مشکلات شان نمی آموزند همواره درگیر مشکلات جزیی خوهند ماند.
سلامتی، بستر لازم برای موفقیت
المپیک آماده کنید، اما به طور علمی ثابت شده است برای آن که بدن همواره روی فرم باشد به سی وپنج دقیقه ورزش کردن در طول روز نیاز دارد. مساله تاثیر گذار دیگر، بر روی سلامتی ، تغذیه است. تصور کنید که یک اسب بسیار گرانقیمت خریده اید، آیا حاضر هستید هر نوع غذایی را در هر زمان به خورد اسب تان بدهید؟ قطعا شما سعی می کنید عالی ترین تغذیه وبهترین شرایط بهداشتی را برای نگهداری اسب تان فراهم آورید. چون پول زیادی برای آن پرداخته اید ومی خواهید از سرمایه ای که گذاشته اید محا فظت شود. حال آیا بدن شما سرمایه شما نیست. آن قدر برای خود و سلامتی تان ارزش قایل شوید که هر غذایی را نخورید.