تمرین

The World Needs more Posetive People

تمرین

The World Needs more Posetive People

زندگی فرصتی محدود برای رسیدن به آرزوهایمان را پیش رو می گذارد.
تنها راه رسیدن به آنچه میخواهیم و خواستارش هستیم تمرین مهارت هایی است که ما را هر روز ، ثانیه به ثانیه به آنچه میخواهیم باشیم نزدیک تر می کند.

۶ مطلب با موضوع «مقاله» ثبت شده است


تابحال به این موضوع فکر کرده اید که حالت روانی تان در زمان برخواستن از خواب چه تاثیر شگرفی بر کل روزتان و در ادامه کارهای آن روزتان دارد؟ همه ی ما می دانیم که چقدر بد است که در ابتدای صبح از دنده ی چپ بیدار شویم…  زمانی که چشمان مان را باز کرده ایم و حالمان آنچنان خوب نیست، دچار پریشانی هستیم.


برای برخی از ما این وضعیتی موقت و زود گذر است و پس از یک دوش آب گرم یا سرد بسرعت برطرف میشود. ولی برای بسیاری از افراد این تازه ابتدای مسایل دیگر است.


طبق تحقیقات جدیدی که توسط دانشمندان حوزه ی خواب صورت گرفته و در نشریه ی Independent بریتانیا نیز بچاپ رسیده، اگر عموما از دنده ی چپ بیدار می شوید، نباید زیاد نگران باشید زیرا با احتمال بیشتری روز پر انرژی تر و شادمانه تری را نسبت به افرادیکه بصورت عادی از خواب بیدار می شوند، تجربه می کنید !

شناخت درست مشکل 


اولین قدم در حل هر مشکلى شناخت دقیق مسئله هاى نهفته در آن است، جستجوی بهترین راه حل هاى ممکن الته گام بعدى است.


کلید طلایى کشف مسئله هاى پنهان این است که بدانیم و بپذیرم برخلاف آنچه که بنظر مى رسد نمى دانیم با چه چیزى مواجه هستیم!

یعنی بافت مسئله هاى ایجاد کننده ى مشکل را نمى شناسیم. چرا که اگر اینگونه نبود با این مشکل مواجه نمی شدیم.


 هرگاه با آشفتگى و دشوارى مواجه شدیم شجاعانه اعتراف کنیم که نمی دانیم ماهیت مشکل چیست و باید قبل از کشف راه حل،  ساختار مشکل را کشف کنیم.


آنچه که می تواند برای این مهم به ما کمک کند، عدم اسم گذارى روى مشکل است. 

هیچگاه به دنبال کشف چیزی نخواهیم گشت که فکر می کنیم می دانیم چیست و چیزی که اسم دارد حتما می دانیم چیست!


در داستان مداد سیاه، آنچه که بزرگترها با آن مواجه بودند، مشکل نقاشی های بدون رنگ بود نه افسردگی کودک. وقتی به روی این مشکل اسم می گذاریم یعنی آن را شناخته ایم و از آن پس همه ی تلاش ها برای حل افسردگی کودک است نه رنگ نقاشی. بی رنگ بودن نقاشی کودک می تواند علتی ساده تر از افسردگی یا سخت تر از آن داشته باشد. مهم این است که بدانیم از همان اول نمی دانیم ماهیت سختی ما چیست. در اولین سطح برخورد آنچه که دیده می شود فقط خود مشکل است، نه بافت مسئله ی آن.


برای مثال وقتی می گویید: کودک ناسازگاری دارم یعنی به بافت مسئله ی مشکل خود پی برده اید و آنچه که نیاز دارید تنها راه حل مناسب است  تا مشکلتان را با فرزند خویش حل کنید، نه کسی یا چیزی  که به شما کمک کند مشکلتان را با فرزند خویش کشف کنید. در حالی که آنچه که شما می دانید این است که در رابطه با فرزند خود دچار سختی هستید. نیازی نیست روى این مشکل اسمی بگذارید این کار حوزه ى جستجو براى کشف مشکل را محدود خواهد کرد. شاید بعد از کشف بافت مسئله های پنهان درمشکل بتوان روى آن اسم گذاشت! 

 


 بسیار طبیعى است که راه حلى که مشکل  دوستم با فرزندش را بر طرف کرد نه تنها کمکی به حل همین مشکل در مورد من نکند که اوضاع را برای کودک من بدتر هم بکند. 

هم شکل بودن دو مشکل به معنى هم بافت بودن مسئله هاى آن دو نیست، آشفتگى هاى هم شکل علت مشابه مى توانند نداشته باشند.

شاید مسئله ی کودک من شرایط نامساعد محیط او باشد یا انتظارات غیرطبیعی من  یا این منم که ناسازگارم و ..


تقریبا هیچ مسئله ى جدیدی وجود ندارد، برای بسیارى از آنها چندین راه حل شناخته شده علمی یا تجربى وجود دارد برای برخی ها هم هنوز راه حلی وجود ندارد و باید با آنها ساخت و برای کشف راه حل به تلاش ادامه داد، اما ممکن است مشکل شما منحصربه فرد باشد چون از ترکیب منحصربفرد چندین مسئله به وجود آمده است. دانش مکتوب بشری شامل راه حل برای مسئله است نه مشکل. توان حل مشکل به چیزی بیش از دانش نیاز دارد که به آن مهارت حل مشکل گفته مى شود.

 

مرحله ی تشخیص ماهیت مشکل همواره یک کشف است. این مهارت را بیاموزیم و از کمک کسانی که مهارت بیشتری از ما دارند بهره ببریم، این مرحله از طریق جستجو در اینترنت و مراجعه به کتاب بدست نمى آید. البته بعد از شناسایی دقیق مسئله های نهفته در هر مشکل، دانش مکتوب بشری بیشترین کاربرد را برای پیدا کردن راه حل ها دارد، مرحله ی بعدی انتخاب مناسب ترین راه حل است.


 توجه داشته باشید که چیزی به اسم بهترین راه حل براى همه وجود ندارد. در این مرحله تجربه بیشترین ارزش را دارد. در نهایت مرحله ى نهایی اجراى درست راه حل است که تجربه و مهارت بیشترین نقش را در آن دارند.


کورش سلیمى


مطالب مرتبط : هیچ مشکلی راه حل ندارد! ( کوروش سلیمی بخش اول)

زمانى که که با مشکلی مواجه می شویم به دنبال راه حل آن می گردیم، اما شانس موفقیت زیاد نیست، 

چون هیچ مشکلى راه حل ندارد!


راه حل تنها برای مسئله وجود دارد نه مشکل و مشکل همان مسئله نیست. 

مشکل بهم ریختگى و آشفتگى اى است که مشاهده مى شود و کار و زندگى را دشوار کرده است، اما مسئله، روش هاى اشتباه ى است که به بروز آشفتگى منجر شده است.

معمولا ترکیبی از چند مسئله دلیل بروز یک مشکل هستند.

آنچه ما بلافاصله شناسایی می کنیم مشکلی است که با آن مواجه هستیم نه مسایلی که علت بروز مشکل هستند. مشکلات حل نمی شوند برطرف می شوند و تنها زمانی بر طرف خواهند شد که مسائل نهفته در آنها حل شوند.


شناسایی مشکل بسیار آسان است،  چون مشکل یعنی سختی در زندگی و کار. هرکسی می تواند وجود سختی را حس کند اما اگر در اولین قدم بخواهیم که مشکل پیش آمده را حل کنیم و به دنبال راه حل آن بگردیم به احتمال زیاد اوضاع را پیچیده تر خواهیم کرد چون راه حل بی مورد یعنی دردسر اضافه. 


داستان: 

معلم دبستان متوجه شد که دانش آموزی همه ی نقاشی های خودش را به رنگ سیاه و سفید می کشد و از هیچ رنگ شادی استفاده نمی کند. او با خود اندیشید که آیا چیزی در مدرسه علت افسردگی کودک شده؟ به یاد آورد که مدتی است او مورد تشویق قرار نگرفته است. پس  بیشتر به او توجه کرد و بارها به بهانه های مختلف او را در جمع مورد تشویق قرار داد اما مشکل برطرف نشد و کودک همچنان نقاشی سیاه می کشید. معلم فکر کرد که جای کودک می تواند علت ناراحتی او باشد پس محل نشستن او را با صندلی کنار پنجره عوض کرد تا کودک بتواند در هنگام کلاس از نور و منظره ی بیشتری بهره ببرد. اما در کمال نا امیدی هیچ پیشرفتی در نقاشی ها ندید. او با مشاور مدرسه موضوع را مطرح کرد و در نهایت به این نتیجه رسید که مشکل باید در خانه کودک باشد.  پدر و مادر کودک را به مدرسه دعوت کرد و مسئله را با آنها درمیان گذاشت. آنها هم پذیرفتند که شرایط کودک در خانه را عوض کنند.

آنها ابتدا تغیراتی را در اتاق کودک ایجاد کردند، سپس فیلم و کارتون ها را تغییر دادند و به کودکشان اجازی بیشتری برای بیرون رفتن و بازی کردن دادند، حتا رفتار خودشان را بایکدیگر درخانه و نوع موسیقی که گوش می دادند را تغییر دادند. مجموعه ی این راه حل ها باعث شد که کودک نقاشی های بیشتری بکشد البته سیاه و سفید !!!


معلم، مشاور و پدر و مادر دیگر راه حلی به ذهنشان نمی رسید بنابراین از خیلی با احتیاط از خود کودک پرسیدند:

عزیزم فکر می کنی می دونی چرا مثل دوستانت از رنگ های متنوع برای نقاشی استفاده نمی کنی و همه چیز را سیاه می کشی؟


کودک خیلی معصومانه و راحت پاسخ داد:

چون تنها مدادی که در جعبه ى مداد هایم دارم مداد سیاه است!



کورش سلیمى

اگر زنان میدانستند که جوانه گندم صدها برابر کرمهای جوان کننده پوست و جراحیهای زیبایی میتواند پیری آنها را به تعویق بیندازد دیگر پیدا کردن جوانه گندم در فروشگاهها کار سختی بود.


اما حالا که این راز بزرگ برایتان فاش شد با این خوراک جوانه گندم لذت خوردن جوانه گندم را بیشتر کنید.


مواد لازم: جوانه گندم نصف لیوان، سیب زمینی و هویج هر کدام یک عدد،

قارچ ٤ عدد، عدس یک چهارم لیوان


پودر آویشن، نمک، فلفل، پودر کاری، گلپر و روغن زیتون-->به مقدار لازم


طرز تهیه: سیب زمینی و هویج و قارچ را خرد کرده به همراه جوانه و عدس در  آب بریزید.

بعد از آنکه سیب زمینی و هویج کمی پخته شد ادویه جات را اضافه کنید. بعد از آنکه خوراک جا افتاد با روغن زیتون سرو کنید


بهترین و جالب ترین نکته های تمرین را در کانال تگرام دنبال کنید .


چگونه می‌توانیم راه‌حلی بیابیم که در ارتباطات اجتماعی، برای همه اشخاص راضی‌کننده باشد و ما را به تفاهم برساند؟ نویسندگان کتاب راهبرد دلفینی کلید این امر را تنها در همکاری و انعطاف‌پذیری می‌دانند.

 

  به طور کلی، انسان‌ها را همانند موجودات دریایی به ۳طبقه تقسیم میشوند: ماهی‌های کپور، کوسه‌ها و دلفین‌ها.

دسته اول:

ماهی‌های کپور: که همیشه ماهی‌های قربانی‌اند‌؛ زیرا توسط دیگر ماهی‌ها خورده می‌شوند.

برخی از انسان‌ها نیز چنین‌ هستند؛ آنها کم و بیش و برحسب مورد، قربانی این یا آن چیز، این یا آن مسئله، این یا آن شخص می‌شوند و حتی ممکن است قربانی روابط غلط و تفکرات منفی خود شوند.

 

دسته دوم:

کوسه ماهی‌ها: هستند با روش (برنده – بازنده). برای اینکه من برنده شوم‌ تو باید بازنده باشی. برای کوسه‌ماهی، هر نوع ماهی، دشمن و یک وعده غذایی بالقوه است. شاید ما نیز این نقش را بازی کرده باشیم ‌یا حداقل با انسانهای کوسه‌ مسلک برخورد کرده باشیم مثل کارکنانی که برای رسیدن به مقام‌های بالا یکدیگر را می‌درند.

 

دسته سوم:

دلفین ها: نوع دیگری از حیوانات دریایی هستند. این پستانداران آبزی باهوش دارای روحیه همکاری هستند و در ارتباطات خود شیوه برنده _ برنده را برگزیده اند . دلفین هیچ کمبودی ندارد و می خواهد که همه چیز را با همگان تقسیم کند. اگر یک دلفین زخمی شود، 4 دلفین دیگر او را همراهی می کنند تا خود را به گروه برساند.

 

در سان دیه گو پژوهشگران 95 کوسه و 5 دلفین را به مدت یک هفته در استخر بزرگ رها کرده و به مطالعه حالات رفتاری آنها پرداختند. ابتدا کوسه ها به یکدیگر حمله کردند و در این تهاجم تعداد زیادی از آنها نابود شدند، سپس به دلفین ها حمله ور شدند.

دلفین ها فقط می خواستند با آنها بازی کنند ولی کوسه ها بی وقفه به آنها حمله می کردند. سرانجام دلفین ها به آرامی کوسه ها را محاصره کرده و هنگامی که یکی از کوسه ها حمله می کرد آنها به ستون فقرات پشت یا دنده هایش می کوبیدند و آنها را می شکستند. به این ترتیب کوسه ها یکی بعد از دیگری کشته می شدند.

پس از یک هفته 95 کوسه مرده و 5 دلفین زنده در حالی که با هم زندگی می کردند در استخر دیده شدند.

 

در دنیای کوسه ای، برای برنده شدن دیگران یا باید بمیرند و یا ببازند.

اما در دنیای دلفینی، انعطاف وجود دارد و سر شار از تشخیص های پربار است...

 

سالهاست که تحقیقات در مورد منشا سرخپوستان توسط باستانشناسان و زبانشناسان مختلفی مورد تحقیق و بررسی قرار گرفته است و نتایج قابل توجهی از سوی محققان و مورخان ارائه شده است که همه بر وجود تمدن در قاره آمریکا قبل از ورود سفید پوستان در سال 1492 میلادی برهبری «کریستف کلمب» تاکید داشته اند.سفید پوستان اروپایی نه تنها از علم و تمدن اروپایی به سرخپوستان عرضه نکردند بلکه با کشتارهای میلیونی خود باعث رنگ باختن تمدنهای درخشانی چون «اینکا» و «آزتک» و نابودی فرهنگ بومی سرخپوستان نیز شدند.از قدیمیترین تمدنهای شناخته شده سرخپوستان،تمدن «اولمک» میباشد که در حدود 1200 سال قبل از میلاد شروع و در 400 سال قبل از میلاد منقرض شده است،مرکز این تمدن در «لاونتا» و «یان لورنسو» بوده است.

اما در مورد منشا سرخپوستان،همانطور که میدانیم قبایل ترک از زمانهای بسیار قدیم،با توجه به زاد و ولد و یا خشکسالی و حوادث طبیعی مانند یخبندان،از موطن اصلی خویش بسمت شرق،غرب،شمال و جنوب کوچ کرده اند.قدیمیترین موطن ترکها را میتوان اراضی مابین کوههای اورال و آلتای،منطقه سیبری،اطراف دریاچه های بالخاش،خزر و آرال،مناطق همدان،آذربایجان»،زنجان و قزوین»،آناتولوی شرقی و مرکزی و ...نام برد که تمدنها و حکومتهای قدرتمند و تاثیرگذاری را در تاریخ از خود به یادگار گذاشته اند.

یکی از کوچهای مهم ترکها بسمت شرق را که تاریخ آنرا بیست تا بیست وپنج هزار سال قبل تخمین زده اند و سالهای متمادی ادامه داشته است،کوچ دسته های بزرگی از ترکها بطرف سواحل اقیانوس آرام و از طریق تنگه «برینگ» و جزایر «آلئوسین» بسمت «آلاسکا» و از آنجا بنواحی شمالی،مرکزی و جنوبی قاره آمریکا میباشد که با آب شدن یخها ارتباطشان با قاره آسیا قطع شده است.این دسته های بزرگ بعد از کشف قاره آمریکا با نام سرخپوستان بومی آمریکا شناخته میشوند.یکی از اولین نشانه های این قبایل،بقایای آتش روشن شده ای در سواحل کالیفرنیا میباشد که داده های باستانشناسی،تاریخ آنرا بیست و پنج هزار سال قبل معین کرده اند.

زبان اینان،التصاقی و اکثر کلمات آنها اساسا ریشه و منشا ترکی دارد که اکنون نیز تحت مطالعه زبانشناسان قرار دارد و قبایل دارای خط،همگی از خط «هیروگلیف» استفاده میکرده اند.

دومین کوچ بزرگ ترکها به قاره آمریکا در سال 1233 میلادی رخ داده است.در این تاریخ،ترکان «نایان» و «اویغور» از اردوی چنگیزخان فرار کرده و بهمراه قبایلی که به آنها پیوسته اند،وارد قاره آمریکا شده اند.

همچنین اکنون معلوم شده است که در زمان عثمانیان،اسرای ترکی که سربازان نیروی دریایی عثمانیان محسوب میشده اند و به کارائیب تبعید شده بودند،بعد از مدتی به آمریکای شمالی کوچ کرده و در آنجا با زنان بومی سرخپوست ازدواج کرده اند.این ازدواجها منجر به تشکیل قبیله ای جدید بنام «مئلونجان» شده است.تا این اواخر نیازی به مطالعه ویژه در مورد پیشینه مئلونجانها احساس نمیشد،ولی با بروز بیماری «آنئمی مدیترانه ای» که مشابه آن فقط در سواحل مدیترانه ای کشور ترکیه دیده شده است و نوعی بیماری کم خونی ارثی میباشد و از والدین به فرزندان انتقال می یابد،در میان افراد قبیله مئلونجان،دقت و توجه محققان را بخود جلب کرد.