تمرین

The World Needs more Posetive People

تمرین

The World Needs more Posetive People

زندگی فرصتی محدود برای رسیدن به آرزوهایمان را پیش رو می گذارد.
تنها راه رسیدن به آنچه میخواهیم و خواستارش هستیم تمرین مهارت هایی است که ما را هر روز ، ثانیه به ثانیه به آنچه میخواهیم باشیم نزدیک تر می کند.

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تکنیک موفقیت» ثبت شده است

آدم ها ذاتا موفق شدن را دوست دارند، آنها تلاش می کنند هر روز راه های رسیدن به موفقیت را بیازمایند و قله های پیروزی را فتح کنند.

اگر دوست دارید بدانید استراتژی افراد موفق چیست با خواندنی ها همراه شوید تا 10 استراتژی افراد موفق را با شما در میان بگذاریم:

 

۱ – بهانه نیاورده اند

همه ما دو صدا داریم. یک صدایی که به شما می گوید سخت تلاش کنیم، روی کار کنونی مان تمرکز کنیم و قبل از اینکه به سراغ کار بعدی برویم اول این را تمام کنیم. یک صدای دیگر هم داریم که به ما می گوید دست کشیده، استراحت کنیم، تلویزیون نگاه کنیم یا در اینترنت بچرخیم. ما در زندگی قربانی ناعدالتی هستیم، ممکن است ترفیعی باشد که شایسته آن هستیم ولی به ما نمی دهند. هر چه و در هر موقعیتی هم که باشیم زمان هایی هم اتفاق می افتد که با ما با بی عدالتی رفتار می شود. ممکن است برای خودمان دلسوزی کنیم و یا همه اینها را فراموش کرده، به جلو برویم و از آن فقط بعنوان یک محرک یا انگیزه دهنده استفاده کنیم. نلسون ماندلا می توانست به زندان افتادن خود را بهانه ای کند برای مغلوب شدن دربرابر عصبانیت خود. اما درعوض از آن به عنوان فرصتی برای مطالعه، رشد، یادگیری و در انتها آزادی همه استفاده کرد. به بهانه هایتان گوش دهید. درک کنید که چرا این بهانه ها را دارید و بعد فکر کنید که چطور می توانید از آنها در جهت خوب استفاده کنید.

فیل از شیر پرسید چرا همیشه غرش میکنی؟

شیر:باید همه بدانند من سلطانم.

خرگوش این مکالمه راشنید.پس روزی بالای تپه رفت وخواست غرش کند.اما صدای نازکی مثل جیک جیک جوجه از حنجره اش بیرون آمد.روباه صدایش راشنید اورا پیدا کرد وخورد.

نکته:در بازار اگر چیزی برای عرضه ندارید بهتر است خاموش باشید.

جک ولش مدیر عامل جنرال الکتریک به گفتن این جمله شهرت داشت:"اگر موقعیت رقابتی ندارید رقابت نکنید.

فلسفه او این نبود که جنرال الکتریک در هربازاری فعالیت کند باید شماره یک یا دو باشد،در غیر این صورت بازار را ترک کند.

آیا در بازار خود شماره یک یا دو هستید؟

 آیا می توانید باشید؟

برنامه اتان برای رسیدن به موقعیت دربازار چیست؟

کدام بخش از کارتان ویژه و بهتر از دیگران است؟

از کتاب عامل تغییر باش نه معلول تقدیر


چگونه می‌توانیم راه‌حلی بیابیم که در ارتباطات اجتماعی، برای همه اشخاص راضی‌کننده باشد و ما را به تفاهم برساند؟ نویسندگان کتاب راهبرد دلفینی کلید این امر را تنها در همکاری و انعطاف‌پذیری می‌دانند.

 

  به طور کلی، انسان‌ها را همانند موجودات دریایی به ۳طبقه تقسیم میشوند: ماهی‌های کپور، کوسه‌ها و دلفین‌ها.

دسته اول:

ماهی‌های کپور: که همیشه ماهی‌های قربانی‌اند‌؛ زیرا توسط دیگر ماهی‌ها خورده می‌شوند.

برخی از انسان‌ها نیز چنین‌ هستند؛ آنها کم و بیش و برحسب مورد، قربانی این یا آن چیز، این یا آن مسئله، این یا آن شخص می‌شوند و حتی ممکن است قربانی روابط غلط و تفکرات منفی خود شوند.

 

دسته دوم:

کوسه ماهی‌ها: هستند با روش (برنده – بازنده). برای اینکه من برنده شوم‌ تو باید بازنده باشی. برای کوسه‌ماهی، هر نوع ماهی، دشمن و یک وعده غذایی بالقوه است. شاید ما نیز این نقش را بازی کرده باشیم ‌یا حداقل با انسانهای کوسه‌ مسلک برخورد کرده باشیم مثل کارکنانی که برای رسیدن به مقام‌های بالا یکدیگر را می‌درند.

 

دسته سوم:

دلفین ها: نوع دیگری از حیوانات دریایی هستند. این پستانداران آبزی باهوش دارای روحیه همکاری هستند و در ارتباطات خود شیوه برنده _ برنده را برگزیده اند . دلفین هیچ کمبودی ندارد و می خواهد که همه چیز را با همگان تقسیم کند. اگر یک دلفین زخمی شود، 4 دلفین دیگر او را همراهی می کنند تا خود را به گروه برساند.

 

در سان دیه گو پژوهشگران 95 کوسه و 5 دلفین را به مدت یک هفته در استخر بزرگ رها کرده و به مطالعه حالات رفتاری آنها پرداختند. ابتدا کوسه ها به یکدیگر حمله کردند و در این تهاجم تعداد زیادی از آنها نابود شدند، سپس به دلفین ها حمله ور شدند.

دلفین ها فقط می خواستند با آنها بازی کنند ولی کوسه ها بی وقفه به آنها حمله می کردند. سرانجام دلفین ها به آرامی کوسه ها را محاصره کرده و هنگامی که یکی از کوسه ها حمله می کرد آنها به ستون فقرات پشت یا دنده هایش می کوبیدند و آنها را می شکستند. به این ترتیب کوسه ها یکی بعد از دیگری کشته می شدند.

پس از یک هفته 95 کوسه مرده و 5 دلفین زنده در حالی که با هم زندگی می کردند در استخر دیده شدند.

 

در دنیای کوسه ای، برای برنده شدن دیگران یا باید بمیرند و یا ببازند.

اما در دنیای دلفینی، انعطاف وجود دارد و سر شار از تشخیص های پربار است...

 

فردی سه عدد پرتقال خرید .
اولی را پوست کند ، خراب بود .
دومی را پوست کند ،خراب بود .
لامپ را خاموش کرد و سومی را خورد .

گاهی باید خودمان را به ندیدن و نفهمیدن بزنیم
تا بتوانیم زندگی کنیم.


 بیشتر مردم در دامنه ی کوه

صعود را رها نمی کنند

بلکه آنها در نیمه ی راه

صعود را رها می کنند

جان ماکسول

حضور طولانی مدت تام هنکس در حرفه های مختلفی نظیر بازیگری، تولیدکنندگی، نویسندگی، کارگردانی و تولیدکننده اپلیکیشن، او را بین نخبه های هالیوودی قرار داده است؛ در حالی که شهرتش به عنوان مهربان ترین مرد شهر را نیز حفظ کرده است.

از همان آغاز جاه طلبی او کاملا مشخص بود. زمانی که او تنها 18 سال داشت، به کارگردان تحسین برانگیز آن روزها، جورج روی هیل نامه ای نوشت و در آن نامه تمام روش هایی که جورج هیل می توانست ستاره بودن او را کشف کند، عنوان کرد.

این نامه، که هم شجاعانه بود و هم خنده دار، نمونه ای از اصول کارآفرینی ست که ما در مود آن ها صحبت می کنیم: هنکس ریسک کرد. موقعیتی برای ایجاد ارتباط در پیش روی خود دید و تصویر واضحی از آن چه می خواست بدان دست یابد داشت (من نمی خواهم که از آن سوپراستارهای هالیوودی باشم که بین نوجوانان طرفداران زیادی دارند، من فقط یک پسربچه ام که در دوره خودش به شهرت رسیده، یک پورشه دارد و رابرت ردفورد را «باب» صدا می زند).

روحیه کارآفرینی که هنکس در دوران نوجوانی از خود بروز داد در طول حرفه او نیز خود را نشان داده است. در این مقاله ما لیستی از هفت درس برتر کسب و کار از دیدگاه او را که در مصاحبه هایش به آن ها اشاره کرده تهیه کرده ایم:





1- ترسی را که همراه استفاده از یک شانس به وجود می آید، با آغوش باز بپذیرید.

انتخاب مسیر کارآفرینی در مقایسه با انتخاب یک شغل کارمندی با ساعت کاری 9 تا 5 کار ترسناکی ست. شما در مورد زمان، پول و شهرت تان در قبال یک رویا ریسک می کنید؛ واقعا ترسناک و استرس آور است. زمانی که این ریسک ها نتیجه می دهند، بخشی از غروری که احساس خواهید کرد از لحظات ترسناکی ناشی شده است که برای به دست آوردن موفقیت بر آن ها غلبه کردید. کارآفرینان این موضوع را درک کرده اند؛ هنکس هم همین طور.

او زمانی گفته بود: «کار من جالب تر از جالب است اما بیشتر از هر چیزی هنوز هم ترسناک است. شما همیشه به نوعی در لبه تیغ حرکت می کنید... اگر شانس انجام آن چه را که انجام داده ام، نداشتم، خیلی چیزها از دست می دادم. آن ترس باعث می شود که من احساس زنده بودن داشته باشم. برخلاف هر چیز دیگری در دنیا، این ترس احساس فوق العاده ای ست.

زندگی به طور ذاتی خطرناک است، بزرگترین خطر که بهتر است با صرف هر هزینه ای از آن پرهیز کنید، خطر انجام ندادن هر کاری است._ دنیس ویتلی


آیا تاکنون فکر کرده اید که چرا برخی افراد بدون ترس و تردید و با اراده حرکت می کنند؟ آنها کارهایی را که شما باور ندارید از انجامشان بر می آیید را انجام می دهند، زیرا از نتایج متفاوت، ناشناخته ها و رنج کشیدن نمی ترسند.

شما افرادی را می بینید که می توانند از چیزهای پرارزش که برای آنها هم دارای اهمیت است، به راحتی بگذرند و بدون تلاش بیش از حد در زندگیشان به خوبی حرکت کنند. شما افرادی را می بینید که می توانند شغل خود را تغییر دهند یا به روابط پر دردسرشان پایان بخشند و یا به سفر دور دنیا، بدون هیچ گونه مشکلی، دست بزنند. 
گاهی اوقات شما از تلاش های بیشتری که می توانستید در زندگی انجام دهید و به جای آنها باشید، ولی به هر دلیلی انجام نداده اید، پشیمان می شوید و سپس تعجب می کنید که آنها چه کاری می کنند که من نمی توانم انجامش دهم؟ راز موفقیت آنها چیست؟
مطالعات و بررسی زندگی برخی افراد شجاع و موفق در سال های متمادی به این نتیجه رسیده
 است که در زیر به مشاهدۀ شما عزیزان برای نزدیک شدن به یک زندگی بدون پشیمانی خواهد رسید.