تمرین

The World Needs more Posetive People

تمرین

The World Needs more Posetive People

زندگی فرصتی محدود برای رسیدن به آرزوهایمان را پیش رو می گذارد.
تنها راه رسیدن به آنچه میخواهیم و خواستارش هستیم تمرین مهارت هایی است که ما را هر روز ، ثانیه به ثانیه به آنچه میخواهیم باشیم نزدیک تر می کند.

۲۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «موفقیت» ثبت شده است


تابحال به این موضوع فکر کرده اید که حالت روانی تان در زمان برخواستن از خواب چه تاثیر شگرفی بر کل روزتان و در ادامه کارهای آن روزتان دارد؟ همه ی ما می دانیم که چقدر بد است که در ابتدای صبح از دنده ی چپ بیدار شویم…  زمانی که چشمان مان را باز کرده ایم و حالمان آنچنان خوب نیست، دچار پریشانی هستیم.


برای برخی از ما این وضعیتی موقت و زود گذر است و پس از یک دوش آب گرم یا سرد بسرعت برطرف میشود. ولی برای بسیاری از افراد این تازه ابتدای مسایل دیگر است.


طبق تحقیقات جدیدی که توسط دانشمندان حوزه ی خواب صورت گرفته و در نشریه ی Independent بریتانیا نیز بچاپ رسیده، اگر عموما از دنده ی چپ بیدار می شوید، نباید زیاد نگران باشید زیرا با احتمال بیشتری روز پر انرژی تر و شادمانه تری را نسبت به افرادیکه بصورت عادی از خواب بیدار می شوند، تجربه می کنید !

نظر به نقش حیاتی و تعیین کنندهء آشنایی با تکنیک های فروش در دستیابی به سودآوری مطلوب و ایده آل، به 21 روش کاربردی برای افزایش فروش اشاره می کنیم. بدیهی است اجرای دقیق و همه جانبهء این نکات، سهم قابل توجهی در رشد، رونق و بالندگی کسب و کار شما خواهد داشت.

1. با مشتریان سابق خود که نسبت به آنها شناخت دارید و توانسته اید اطمینان نسبی آنها را جلب کنید، به صورت تلفنی یا حضوری در تماس باشید و علاوه بر اینکه برای برطرف نمودن نقاط ضعف و کمی و کاستی های گذشته تلاش می کنید، سعی کنید اطمینان آنها را بیش از پیش جلب و صمیمیت دوطرفه بین خودتان و آن ها را تقویت کنید.

2. همواره ابزارهای تبلیغاتی خود را از لحاظ کارآیی و بازدهی ارزیابی کنید و مواردی را که نتیجه بخش نیستند حذف کنید و از سوی دیگر، ابزار های کارآمد و مؤثر را به روز رسانی و تقویت کنید. استفاده از ابزارهای نتیجه بخش، مساوی است با صرفه جویی در سرمایه ها و رشد درآمد و سودآوری.

3. برای مشتریان تان تخفیف ویژهء مدت دار و محدود در نظر بگیرید. سعی کنید با استفاده از تخفیفها و پیشنهادات گیرا، آنها را به خرید بیشتر ترغیب کنید. برای مشتریانی که خرید بالاتری انجام می دهند، امتیازات ویژه ای در نظر بگیرید.

1. یک ماموریت شخصی داشته باشید :

شما باید در زندگیتان یک ماموریت داشته باشید, یک پس زمینه برای تمام افکارتان, ماموریت من این است : هر لحظه ات را طوری سپری کن که 10 سال بعد به خودت افتخار کنی. شما هم باید ماموریتی برای خود داشته باشید, چه چیزی از خودتان میخواهید؟ چه چیزی برای شما ارزش است؟ آنرا با خط درشت بنویسید و بر روی میز کارتان بچسبانید تا هر وقت خواستید کاری انجام دهید آنرا در پس زمینه ذهنتان داشته باشید.

 

 

2. طمع زمان داشته باشید:

زمان ما محدود است, ما فقط 86400 ثانیه در روز داریم که میتوانیم استفاده کنیم. مردم عادی که در طبقه متوسط به پایین جامعه زندگی میکنند بیشتر وقتشان را صرف کارهای ناموثر و یا بدون بازده میکنند. افراد موفق وقت شان را به شدت حرفه ای مدیریت میکنند. آنها آگاهانه از زمانشان استفاده میکنند و توازن را بین کار و زندگی عادی رعایت میکنند.

شما هر لحظه ای که میخواهید پشت سر بگذارید میتوانید آنرا به یک لحظه تاثیر گذار بر زندگیتان یا یک لحظه ی بی اثر بر روی موفقیت تان تبدیل کنید, شما تنها و فقط این 2 انتخاب را میتوانید داشته باشید.

 

توانایی مدیریت احساسات و خونسرد ماندن در هنگام فشار با عملکرد شما ارتباط مستقیم دارد. در تحقیقی که روی بیش از یک میلیون نفر انجام شده، مشخص شده است که ۹۰ درصد از افراد موفق در این زمینه در مدیریت عواطف خود در زمان استرس مهارت دارند و می‌توانند آرامش خود را حفظ کنند اما افراد موفق چگونه می‌توانندآرامش خود را حفظ کنند؟ راز این آرامش به عوامل ذیل مربوط می‌شود:

آنها قدر آنچه دارند، می‌دانند:

قدردانی از آنچه دارید نه تنها خلق‌و‌خوی شما را بهبود می‌بخشد، بلکه ترشح هورمون استرس( کورتیزول ) را هم تا ۲۳ درصد کاهش می‌دهد. براساس تحقیقی که در دانشگاه کالیفرنیا انجام شده است، اشخاصی که کار روزانه می‌کنند و قدر‌شناس هستند، انرژی، خلق‌و‌خو و سلامت جسمی بهتری را تجربه می‌کنند که به نظر می‌رسد میزان کم هورمون کورتیزول نقش اساسی در این مسئله دارد.

آنها از این پرسش اجتناب می‌کنند که بگویند «چی می‌شد اگر؟»

این پرسش باعث بروز استرس و نگرانی می‌شود. کارها می‌توانند به هزار طریق مختلف انجام شوند و هر چقدر شما وقت خود را صرف نگرانی در مورد احتمالات کنید، کمتر می‌توانید روی عملی که به شما آرامش می‌بخشد، تمرکز و استرس خود را کنترل کنید. افراد موفق می‌دانند این پرسش تنها آنها را به جایی می‌برد که واقعا نمی‌خواهند و لازم ندارند که باشند.

آدم ها ذاتا موفق شدن را دوست دارند، آنها تلاش می کنند هر روز راه های رسیدن به موفقیت را بیازمایند و قله های پیروزی را فتح کنند.

اگر دوست دارید بدانید استراتژی افراد موفق چیست با خواندنی ها همراه شوید تا 10 استراتژی افراد موفق را با شما در میان بگذاریم:

 

۱ – بهانه نیاورده اند

همه ما دو صدا داریم. یک صدایی که به شما می گوید سخت تلاش کنیم، روی کار کنونی مان تمرکز کنیم و قبل از اینکه به سراغ کار بعدی برویم اول این را تمام کنیم. یک صدای دیگر هم داریم که به ما می گوید دست کشیده، استراحت کنیم، تلویزیون نگاه کنیم یا در اینترنت بچرخیم. ما در زندگی قربانی ناعدالتی هستیم، ممکن است ترفیعی باشد که شایسته آن هستیم ولی به ما نمی دهند. هر چه و در هر موقعیتی هم که باشیم زمان هایی هم اتفاق می افتد که با ما با بی عدالتی رفتار می شود. ممکن است برای خودمان دلسوزی کنیم و یا همه اینها را فراموش کرده، به جلو برویم و از آن فقط بعنوان یک محرک یا انگیزه دهنده استفاده کنیم. نلسون ماندلا می توانست به زندان افتادن خود را بهانه ای کند برای مغلوب شدن دربرابر عصبانیت خود. اما درعوض از آن به عنوان فرصتی برای مطالعه، رشد، یادگیری و در انتها آزادی همه استفاده کرد. به بهانه هایتان گوش دهید. درک کنید که چرا این بهانه ها را دارید و بعد فکر کنید که چطور می توانید از آنها در جهت خوب استفاده کنید.

چگونه می‌توانیم راه‌حلی بیابیم که در ارتباطات اجتماعی، برای همه اشخاص راضی‌کننده باشد و ما را به تفاهم برساند؟ نویسندگان کتاب راهبرد دلفینی کلید این امر را تنها در همکاری و انعطاف‌پذیری می‌دانند.

 

  به طور کلی، انسان‌ها را همانند موجودات دریایی به ۳طبقه تقسیم میشوند: ماهی‌های کپور، کوسه‌ها و دلفین‌ها.

دسته اول:

ماهی‌های کپور: که همیشه ماهی‌های قربانی‌اند‌؛ زیرا توسط دیگر ماهی‌ها خورده می‌شوند.

برخی از انسان‌ها نیز چنین‌ هستند؛ آنها کم و بیش و برحسب مورد، قربانی این یا آن چیز، این یا آن مسئله، این یا آن شخص می‌شوند و حتی ممکن است قربانی روابط غلط و تفکرات منفی خود شوند.

 

دسته دوم:

کوسه ماهی‌ها: هستند با روش (برنده – بازنده). برای اینکه من برنده شوم‌ تو باید بازنده باشی. برای کوسه‌ماهی، هر نوع ماهی، دشمن و یک وعده غذایی بالقوه است. شاید ما نیز این نقش را بازی کرده باشیم ‌یا حداقل با انسانهای کوسه‌ مسلک برخورد کرده باشیم مثل کارکنانی که برای رسیدن به مقام‌های بالا یکدیگر را می‌درند.

 

دسته سوم:

دلفین ها: نوع دیگری از حیوانات دریایی هستند. این پستانداران آبزی باهوش دارای روحیه همکاری هستند و در ارتباطات خود شیوه برنده _ برنده را برگزیده اند . دلفین هیچ کمبودی ندارد و می خواهد که همه چیز را با همگان تقسیم کند. اگر یک دلفین زخمی شود، 4 دلفین دیگر او را همراهی می کنند تا خود را به گروه برساند.

 

در سان دیه گو پژوهشگران 95 کوسه و 5 دلفین را به مدت یک هفته در استخر بزرگ رها کرده و به مطالعه حالات رفتاری آنها پرداختند. ابتدا کوسه ها به یکدیگر حمله کردند و در این تهاجم تعداد زیادی از آنها نابود شدند، سپس به دلفین ها حمله ور شدند.

دلفین ها فقط می خواستند با آنها بازی کنند ولی کوسه ها بی وقفه به آنها حمله می کردند. سرانجام دلفین ها به آرامی کوسه ها را محاصره کرده و هنگامی که یکی از کوسه ها حمله می کرد آنها به ستون فقرات پشت یا دنده هایش می کوبیدند و آنها را می شکستند. به این ترتیب کوسه ها یکی بعد از دیگری کشته می شدند.

پس از یک هفته 95 کوسه مرده و 5 دلفین زنده در حالی که با هم زندگی می کردند در استخر دیده شدند.

 

در دنیای کوسه ای، برای برنده شدن دیگران یا باید بمیرند و یا ببازند.

اما در دنیای دلفینی، انعطاف وجود دارد و سر شار از تشخیص های پربار است...

 

 کارفرما باشید، باید بدانید درک این موضوع که می‌توانستید در کسب‌وکارتان متفاوت‌تر‌ باشید، سنگین است. اما داستان واقعی این است که مهم نیست چه کسی هستید، اشتباه کردن ناگزیر است اما نکته مهم این است که از اشتباهات درس بگیرید. اشتباهاتی شبیه موارد زیر:

 

1. به موقع دست به استخدام نزدن

شاید ابتدا یک تیم بسیار کوچک بوده‌اید سپس شروع به استخدام نیرو کردید. اما سخت‌ترین بخش اطمینان به فرد دیگر است.

در مراحل اولیه، رشد شرکت، حول موسس آن در تغییر است، اما ضروری نیست که همه کارها به تنهایی توسط او انجام شود. این به آن معنی است که مدیر شرکت هم به زمان استراحت یا زنگ تفریح نیاز دارد. پس سعی کنید که به موقع استخدام کنید.

  


خواب دیده بود، 

در ساحل دریا، در حال قدم زدن با خداست. 

در پهنه ای از آسمان، 

صحنه هایی از زندگی اش به نمایش در آمد. متوجه شد که در هر صحنه، 

جای پای دو نفر در ماسه‌های ساحل فرو رفته؛ یکی جای پای او و دیگری جای پای خدا. 

وقتی به جای پاها دقت کرد، 

متوجه شد دقیقا در مواقع سخت 

و ناراحت کننده، 

فقط یک جای پا وجود داشته! 

این موضوع او ار رنجاند و از خدا سوال کرد: 

” خدایا! 

تو گفتی چنانچه تصمیم بگیرم که با تو باشم، همیشه همراه من خواهی بود؛ 

ولی متوجه شدم 

که در لحظه های سخت زندگی، 

تنهایم گذاشته ای! 

چرا ترکم کرده بودی؟!” 

و خدا چنین پاسخ داد: 

” بنده ی عزیزم، 

من تو را دوست دارم. 

هرگز تنهایت نگذاشته ام.


خواب دیده بود، 

در ساحل دریا، در حال قدم زدن با خداست. 

در پهنه ای از آسمان، 

صحنه هایی از زندگی اش به نمایش در آمد. متوجه شد که در هر صحنه، 

جای پای دو نفر در ماسه‌های ساحل فرو رفته؛ یکی جای پای او و دیگری جای پای خدا. 

وقتی به جای پاها دقت کرد، 

متوجه شد دقیقا در مواقع سخت 

و ناراحت کننده، 

فقط یک جای پا وجود داشته! 

این موضوع او ار رنجاند و از خدا سوال کرد: 

” خدایا! 

تو گفتی چنانچه تصمیم بگیرم که با تو باشم، همیشه همراه من خواهی بود؛ 

ولی متوجه شدم 

که در لحظه های سخت زندگی، 

تنهایم گذاشته ای! 

چرا ترکم کرده بودی؟!” 

و خدا چنین پاسخ داد: 

” بنده ی عزیزم، 

من تو را دوست دارم. 

هرگز تنهایت نگذاشته ام. 

زمانی که تو در آزمایش بودی 

و فقط یک جای پا می دیدی، 

این درست زمانی بود 

که من تو را در آغوش خود گرفته بودم.” 

او با شنیدن این پاسخ، 

زانو و زد و گریست.


زمانی که تو در آزمایش بودی 

و فقط یک جای پا می دیدی، 

این درست زمانی بود 

که من تو را در آغوش خود گرفته بودم.” 

او با شنیدن این پاسخ، 

زانو و زد و گریست.


ما یکی از نخستین خانواده‌ هایی در شهرمان بودیم که صاحب تلفن شدیم. آن موقع من 9-8 ساله بودم. یادم می‌آید که قاب برّاقی داشت و به دیوار نصب شده بود و گوشی‌اش به پهلوی قاب آویزان بود. من قدّم به تلفن نمی‌رسید اما همیشه وقتی مادرم با تلفن صحبت می‌کرد با شیفتگی به حرف‌هایش گوش می‌کردم.

بعد من پی بردم که یک جایی در داخل آن دستگاه، یک آدم شگفت‌انگیزی زندگی می‌کند به نام «اطلاعات لطفاً» که همه چیز را در مورد همه‌کس می‌داند. او شماره تلفن و نشانی همه را بلد بود.

نخستین تجربۀ شخصی من با «اطلاعات لطفاً» روزی بود که مادرم به خانۀ همسایه‌مان رفته بود. من در زیرزمین خانه با ابزارهای جعبه ابزارمان بازی می‌کردم که ناگهان با چکش بر روی انگشتم زدم. درد وحشتناکی داشت اما گریه فایده نداشت چون کسی در خانه نبود که با من همدردی کند.

انگشتم را در دهانم می‌مکیدم و دور خانه راه می‌رفتم که ناگهان چشمم به تلفن افتاد. به سرعت یک چهارپایه از آشپزخانه آوردم و زیر تلفن گذاشتم و روی آن رفتم و گوشی را برداشتم و نزدیک گوشم بردم. و توی گوشی گفتم «اطلاعات لطفاً» چند ثانیه بعد صدایی در گوشم پیچید:

فردی سه عدد پرتقال خرید .
اولی را پوست کند ، خراب بود .
دومی را پوست کند ،خراب بود .
لامپ را خاموش کرد و سومی را خورد .

گاهی باید خودمان را به ندیدن و نفهمیدن بزنیم
تا بتوانیم زندگی کنیم.