تمرین

The World Needs more Posetive People

تمرین

The World Needs more Posetive People

زندگی فرصتی محدود برای رسیدن به آرزوهایمان را پیش رو می گذارد.
تنها راه رسیدن به آنچه میخواهیم و خواستارش هستیم تمرین مهارت هایی است که ما را هر روز ، ثانیه به ثانیه به آنچه میخواهیم باشیم نزدیک تر می کند.

پیش از آنکه سقراط را محاکمه کنند از وی پرسیدند: بزرگترین آرزویی که در دل داری چیست؟

 پاسخ داد: بزرگترین آرزوی من این است که به بالاترین مکان آتن صعود کنم و با صدای بلند به مردم بگویم: ای دوستان، چرا با این حرص و ولع بهترین و عزیزترین سال های زندگی خود را به جمع ثروت و سیم و طلا می گذرانید، در حالیکه آنگونه که باید و شاید در تعلیم و تربیت اطفالتان که مجبور خواهید شد ثروت خود را برای آنها باقی بگذارید، همت نمی گمارید؟!

در این دنیا زنده ماندن برای افراد مهربان دشوار است . مشکلات همیشه هستند و همیشه آماده رخ دادن . تنها کسانی جان سالم بدر می برند که نسبت به تجربیات قبلی واکنش نشان دهند یا اینکه گوش شنوا داشته باشند و مرد عمل باشد . 

یا تاوانش را پرداخت ...


خود خواه بودن برای عده ای سخت و دشوار است . هزار یک علت اخلاقی و شرعی می آورند که این کار صحیح نیست . توجیح تمام سختی هایی که با آن کنار می آیند را انسان بودن ... خوب بودن ... مرد بودن و بد بودن بقیه می دانند .


مشکلات همیشه هستند ، ما بایست بدانیم چگونه برنده شویم .


خیلی از ما وقتی می­خواهیم کاری جدید را شروع کنیم آن را می­گذاریم برای یک روز خاص؛ مثلا روز تولدمان یا از اول ماه رمضان یا روز اول هفته، روز اول ماه، روز اول سال... شاید دلیلش این باشد که اغلب ما فکر می­کنیم این روزها یک روز متفاوت هستند که می­توانند ما را تبدیل به یک آدم متفاوت کنند. اما آیا واقعا این طور است؟!

وقتی قماربازها پنج شش دور، بازی می­کنند و می­برند؛ فکر می­کنند که روی شانس هستند و دفعه بعد هم باید ببرند و بنابراین شرط بندی های بزرگ می­کنند ... و خیلی وقتها می بازند! قماربازی هم که چندبار باخته است با خودش می­گوید که امروز روز باخت من است و بازی جدید را آغاز نمی­کند...

اما این فکر چیزی نیست جز «خطای ذهنی قماربازها»!

قماربازها فراموش می­کنند که: «بازی جدید و دست جدید، خیلی ربطی به بازی قبلی ندارد...»

تنها چیزی که من از بازی قبلی با خودم می­آورم «احساس­» من است، من در یک بازی جدید دستاوردهایم را جابه­جا نمی­کنم بلکه احساس­ام را جابه­جا می­کنم.

قمار جدید، خیلی ربطی به قمار قبلی ندارد...

گذشته هم به آینده وصل نیست و اگر هست آن چیزی که گذشته را به آینده وصل می­کند، «احساس من» است. حس خوب یا بدی که من از گذشته می­آورم باعث می­شود که زنجیر گذشته و آینده من متصل بماند. اگر هم گذشته و آینده به یکدیگر وصل باشند، حلقه اتصال آن اتفاقات بزرگی نیست که من آنها را بزرگ تصور می­کنم بلکه اتفاقات خیلی کوچکی­ست که شاید بتوانند سرنوشت من را به کلی تغییر دهند مثل حرف زدن با یک غریبه در یک مهمانی، یا پاسخ دادن به یک پیامک، یا هزار و یک اتفاق ساده­ی دیگر!

گذشته به آینده وصل نیست و اگر هم هست اتصال آن، در آن دانه ­های درشتی نیست که من می­بینم: در ادامه تحصیل، در مهاجرت، در ازدواج، ...خیلی از ما وقتی می­خواهیم کاری جدید را شروع کنیم آن را می­گذاریم برای یک روز خاص؛ مثلا روز تولدمان یا از اول ماه رمضان یا روز اول هفته، روز اول ماه، روز اول سال... شاید دلیلش این باشد که اغلب ما فکر می­کنیم این روزها یک روز متفاوت هستند که می­توانند ما را تبدیل به یک آدم متفاوت کنند. اما آیا واقعا این طور است؟!

وقتی قماربازها پنج شش دور، بازی می­کنند و می­برند؛ فکر می­کنند که روی شانس هستند و دفعه بعد هم باید ببرند و بنابراین شرط بندی های بزرگ می­کنند ... و خیلی وقتها می بازند! قماربازی هم که چندبار باخته است با خودش می­گوید که امروز روز باخت من است و بازی جدید را آغاز نمی­کند...

اما این فکر چیزی نیست جز «خطای ذهنی قماربازها»!

قماربازها فراموش می­کنند که: «بازی جدید و دست جدید، خیلی ربطی به بازی قبلی ندارد...»

تنها چیزی که من از بازی قبلی با خودم می­آورم «احساس­» من است، من در یک بازی جدید دستاوردهایم را جابه­جا نمی­کنم بلکه احساس­ام را جابه­جا می­کنم.

قمار جدید، خیلی ربطی به قمار قبلی ندارد...

گذشته هم به آینده وصل نیست و اگر هست آن چیزی که گذشته را به آینده وصل می­کند، «احساس من» است. حس خوب یا بدی که من از گذشته می­آورم باعث می­شود که زنجیر گذشته و آینده من متصل بماند. اگر هم گذشته و آینده به یکدیگر وصل باشند، حلقه اتصال آن اتفاقات بزرگی نیست که من آنها را بزرگ تصور می­کنم بلکه اتفاقات خیلی کوچکی­ست که شاید بتوانند سرنوشت من را به کلی تغییر دهند مثل حرف زدن با یک غریبه در یک مهمانی، یا پاسخ دادن به یک پیامک، یا هزار و یک اتفاق ساده­ی دیگر!

گذشته به آینده وصل نیست و اگر هم هست اتصال آن، در آن دانه ­های درشتی نیست که من می­بینم: در ادامه تحصیل، در مهاجرت، در ازدواج، ...

زندگی به طور ذاتی خطرناک است، بزرگترین خطر که بهتر است با صرف هر هزینه ای از آن پرهیز کنید، خطر انجام ندادن هر کاری است._ دنیس ویتلی


آیا تاکنون فکر کرده اید که چرا برخی افراد بدون ترس و تردید و با اراده حرکت می کنند؟ آنها کارهایی را که شما باور ندارید از انجامشان بر می آیید را انجام می دهند، زیرا از نتایج متفاوت، ناشناخته ها و رنج کشیدن نمی ترسند.

شما افرادی را می بینید که می توانند از چیزهای پرارزش که برای آنها هم دارای اهمیت است، به راحتی بگذرند و بدون تلاش بیش از حد در زندگیشان به خوبی حرکت کنند. شما افرادی را می بینید که می توانند شغل خود را تغییر دهند یا به روابط پر دردسرشان پایان بخشند و یا به سفر دور دنیا، بدون هیچ گونه مشکلی، دست بزنند. 
گاهی اوقات شما از تلاش های بیشتری که می توانستید در زندگی انجام دهید و به جای آنها باشید، ولی به هر دلیلی انجام نداده اید، پشیمان می شوید و سپس تعجب می کنید که آنها چه کاری می کنند که من نمی توانم انجامش دهم؟ راز موفقیت آنها چیست؟
مطالعات و بررسی زندگی برخی افراد شجاع و موفق در سال های متمادی به این نتیجه رسیده
 است که در زیر به مشاهدۀ شما عزیزان برای نزدیک شدن به یک زندگی بدون پشیمانی خواهد رسید.


این تکنیکی ساده برای بهبود تصمیم گیری است و به اولویت بندی بهتر امور کمک می کند. این تکنیک را سوزی ولچ ارائه داده است.


برای اینکه تصمیم بهتری بگیریم بهتر است چارچوب زمانی خود را تغییر دهیم. در این صورت ما می توانیم نیاز ها ف ترس ها، تمایلات و موضوعاتی که بدان آگاهی نداریم را در مقاطع گوناگون ببینیم. این تکنیک کمک می کند تا اهداف و ارزش های عمیق تر خود را شناسایی کنید.

هر انسانی برای زندگی خود اهدافی دارد. هدف داشتن، مانند اعتماد به نفس، ارزش و دلیلی برای ادامه زندگی است و اگر انسان از وجود اهداف زندگی خود آگاه باشد، یا نباشد، به ارزش واقعی آنها خدشه ای وارد نمی شود. درست مانند واقعیت های جهان هستی؛ آگاهی و یا عدم آگاهی ما، باعث هیچگونه تغییری در آنها نمی شود.



اولین اشتراک گذاری تجربه هایمان است . با این حال که می دانم معدود افرادی به اینجا می آیند و می خوانند و نظرات خودشان را منتقل می کنند .زمان و تجربه هر ماه فقط یک بار   پست  می شود . 


ما انسان ها بعضا کار های عجیبی انجام می دهیم . بی وقفه به دنیال خواسته ای ، چنان عنان از کف می دهیم که شب روز را به هم می بافیم و زمان را سر و ته می کنیم و الا ماشاا...

بدست آوردن خیلی از خواسته ها بعضا برابر از دست دادن چیز هایی است که نبودشان خود ، مسبب بلایا و نا آرامشی های بسیاری است . 

آنچه انجام داده اید و باعث تغییر در شما شده است. آنچه باعث شده شما درک و بینش جدیدی نسبت به زندگی و انسان ها و رویداد ها داشته باشید . همه و همه ...



1. ترس از اختلاف : از احساسات خشمگینانه یا از روبرو شدن با دیگران می ترسید . معتقدید کسی که می خواهد با دیگران رابطه حسنه داشته باشد باید از بحث و مشاجره بپرهیزد . ممکن است معتقد باشید با اظهار نظر خود دیگران را ناراحت می کنید . من این را « پدیده شتر مرغ » می نامم زیرا به جای برخورد با مشکل ارتباطی خود سرتان را زیر شنها فرو می کنید .

 از روی ترس زندگی نکنید. یکی «احساس گناه» و دیگری «ترس»، ترمزهای وحشتناکی هستند.

 یعنی اگر شما احساس گناه کنید، حالتان به هم می‌ریزد. پیشنهاد من این است که در سال جدید، احساس گناه را با «احساس مسئولیت» جایگزین کنید. بگویید من شهروند این کشور هستم. چه کار می‌توانم بکنم که کشورم یا شهرم آباد‌تر شود. چه کار می‌توانم بکنم که محیط اداری‌ام پاکتر و تمیز‌تر شود. این اتفاق ظرف یک شب هم رخ نخواهد داد. زمان می‌برد. عقب و جلو رفتن دارد. ولی آرام‌آرام کارتان را بکنید. بگذارید ریشه‌های فساد و فتنه و ناپاکی از این جامعه بیرون برود. اگر کاری برای دیگران نمی‌توانید بکنید، برای خودتان که می‌توانید.

 کی هستی؟ چی شدی؟ کی میخوای بشی؟